سفارش تبلیغ
صبا ویژن
**امان از این دل**
25 دی 89 - 16:53

 

این قفسه سینه که می بینی یه حکمتی داره .
خدا وقتی آدمو آفرید سینه اش قفسه نداشت
یه پوست نازک بود رو دلش .
یه روز آدم  عاشق دریا شد .
اونقدر که با تموم وجودش خواست تنها چیز با ارزشی که داره بده به دریا.
پوست سینه شو درید و قلبشو کند و انداخت تو دریا  .
موجی اومد و نه دلی موند و نه آدمی  .

 

خدا دل آدمو از دریا گرفت و دوباره گذاشت تو سینش .

 

 

آدم دوباره آدم شد .
ولی امان از دست این آدم .
دو روز بعد آدم عاشق  جنگل شد .
دوباره پوست نازک تنشو جر داد و دلشو پرت کرد میون جنگل  .
باز نه دلی موند و نه آدمی .

 

خدا دیگه کم کم داشت عصبانی میشد .
یه بار دیگه دل آدمو برداشت و محکم گذاشت تو سینه اش .
ولی مگه این آدم , آدم می شد . 

 

این بار سرشو که بالا کرد یه دل که داشت هیچی با صد دلی که نداشت عاشق  آسمون شد .
همه اخم و تخم خدا یادش رفت و پوست سینه شو جر داد و باز دلشو پرت کرد میون آسمون  .
دل آدم مثه یه سیب سرخ قل خورد و قل خورد و افتاد تو دامن خدا .

 

نه دیگهخدا گفت  این دل واسه آدم دیگه دل نمی شه .
آدم دراز به دراز چش به آسمون رو زمین افتاده بود.

 

خدا این بار که دل رو گذاشت سرجاش بس که از دست آدم ناراحت بود یه قفس کشید روش که دیگه آها ، دیگه … بسه .

 

 

آدم که به خودش اومد دید ای دل غافل … چقدر نفس کشیدن واسش سخت شده .
چقد اون پوست لطیف رو سینش سفت شده .
دست کشید به رو سینشو وقتی فهمید چی شده یه یه آهی کشید … یه آهی کشید همچین که از آهش رنگین کمون درست شد .
و این برای اولین بار بود که رنگین کمون قبل از بارون درست شد .
بعد هی آدم گریه کرد هی آسمون گریه کرد . 

 

 

روزها و روزها گذشت و آدم با اون قفس سنگین خسته و تنها روی زمین سفت خدا قدم می زد و اشک می ریخت .
آدم بیچاره دونه دونه اشکاشو که می ریخت رو زمین و شکل مروارید می شد برمی داشت و پرت می کرد طرف خدا تو آسمون .
تا شاید دل خدا واسش بسوزه و قفسو برداره .
اینطوری بود که آسمون پر از ستاره شد .

 

ولی خدا دلش واسه آدم نسوخت که .
خلاصه یه شب آدم تصمیم خودشو گرفت .
یه چاقو برداشت و پوست سینشو پاره کرد .
دید خدا زیر پوستش چه میله های محکمی گذاشته … دلشو دید که اون زیر طفلکی مثه دل گنجشک می زد و تالاپ تولوپ می کرد .
انگشتاشو کرد زیر همون میله ای که درست روی دلش بود و با همه زوری که داشت اونو کند .
آخ .. اونقد دردش اومد که دیگه هیچی نفهمید و پخش زمین شد .
.......

 

 

خدا ازون بالا همه چی رو نیگا می کرد .
دلش واسه آدم سوخت .
استخونو برداشت و مالید به دریا و آسمون و جنگل  .
یهو همون تیکه استخون روی هوا رقصید و رقصید .
چرخید و چرخید .
آسمون رعد زد و برق زد
دریا پر شد از موج و توفان و درختای جنگل شروع کردن به رقصیدن .

 

 

همون تیکه استخون یواش یواش شکل گرفتو شد و یه فرشته  .
با چشای سیاه مثه شب آسمون
با موهای بلند مثه آبشار توی جنگل 
اومد جلو و دست کشید روی چشای بسته آدم  .

 

 

آدم که چشاشو باز کرد اولش هیچی نفهمید
هی چشاشو مالید و مالید و هی نیگا کرد .
فرشته رو که دید با همون یه دل که نه با صد تا دلی که نداشت عاشقش شد .
همون قد که عاشق  آسمون و دریا و جنگل شده بود .
نه … خیلی بیشتر .
پاشد و فرشته رو نگاه کرد .

 

 

دستشو برد گذاشت روی دلش همونجا که استخونشو کنده بود .
خواس دلشو دربیاره و بده به فرشته  .
ولی دل آدم که از بین اون میله ها در نمیومد .
باید دوسه تا دیگه ازونا رو هم میکند .
تا دستشو برد زیر استخون قفس سینش فرشته خرامون خرامون اومدجلو .
دستاشو باز کرد و آدمو بغل کرد .
سینشو چسبوند به سینه آدم  .

 

خدا ازون بالا فقط نیگا می کرد با یه لبخند رو لبش .

 

آدم  فرشته رو بغل کرد .
دل آدم یواش و یواش نصفه شد و آروم آروم خزید تو سینه فرشته خانوم .
فرشته سرشو آورد بالا و توی چشای آدم نیگا کرد .
آدم با چشاش می خندید .


[ شنبه 90/2/31 ] [ 11:33 صبح ] [ آیسان ] [ نظر ]
**عشق چیه؟**
7 اسفند 89 - 20:48

 

 softly d leaves of memories wil fal,

i"ll pick them up & gather them all,

coz 2day, 2moro & til my life is through

i"ll cherish having sum1 like u!

برگ های خاطره ها به آرامی میریزن

و من بلندشون میکنم و اونها رو گرد هم میارم

چون امروز، فردا و تا وقتی که زندگی من ادامه داره

بخاطر داشتن شخصی مثل تو خوشحال خواهم بود

 

 


 

 I m on a mission:

Misson 2 avoid u,

2 forgetu, 2 get rid of u,

2 not 2 talk 2u or meet u,

in short....

MISSION IMPOSSIBLE!!

من در یک ماموریتم

ماموریتی برای دوری از تو

ماموریتی برای فراموش کردنت و فرار کردن از دستت

که باهات صحبت نکنم و تورو نبینم

در یک کلام :

ماموریت غیر ممکن!!!

 

 D smallest word is I,

the sweetest word is LOVE

and the dearest person

in the world is U.

tats y I Love You..

i (من) کوتاه ترین کلمه ی دنیاست

شیرین ترین کلمه ی دنیا عشقه (LOVE)

و عزیز ترین شخص در دنیا تو هستی(you)

واسه همینه که دوست دارم(I love you)

 

 


 

 Dear O Dear, ur not near

but i can hear

dont get fear

Ur memories r here

liv wid cheer

no more tear

and ur mine forever!

عزیزم تو نزدیک من نیستی

اما میتونم بشنوم:

هرگز نترس

خاطره هات اینجا هستن

با شادی زندگی کن

دیگه اشک نریز

چون تو همیشه مال منی

 

Q:Wat is luv?

*

*

*

*

A:Luv is wen sum1 breaks ur heart

n d most amazing thing

is tat u still luv them

wid every broken piece...!

سوال : عشق چیه؟

جواب : عشق یعنی وقتی که یه نفر قلب تورو میشکنه

و حیرت انگیزه که تو هنوز با قطعه قطعه ی قلب شکستت دوستش داری!!

 

 


[ شنبه 90/2/31 ] [ 11:24 صبح ] [ آیسان ] [ نظر ]
**آشنای غریب**

 

hamtaraneh.com 

آشناهای غریب  همیشه زیادند 

آشناهایی که میایند و میروند

آشناهایی که برای ما آشنایند

ولی ما برای آنها...

نمیدانم واقعا چرا و چگونه میشود

که همه روزی

آشنای غریب میشوند

یکی هست  ولی نیست 

یکی نیست ولی هست

یکی میگوید هستم ولی نیست

یکی میگوید نیستم ولی هست

و در پایان همه بودنها و نبودنها

تازه متوجه میشوی

که:

یکی بود هیشکی نبود

این است دردی که درمانش را نمیدانند

و ما هم نمیدانیم

که آن یکی که هست کیست

 و آن هیچکس کجاست

کاش میشد یافت

کاش میشد شکستنی نبود

کاش میشد زیر بار این همه بودن و نبودن

 خرد نشد

و ما همچنان هستیم

پس تو هم باش

باش که دیگر یکی تنها نباشد

 


[ شنبه 90/2/31 ] [ 11:21 صبح ] [ آیسان ] [ نظر ]

تنهای تنها بودم،

 

با تنهایی درد دل میکردم،

 

 من بودم و یک دنیا تنهایی.

 

تو آمدی و مرا عاشق کردی،

 

عاشق آن قلب پر از محبتت کردی.

 

مرا در این دنیای عاشقی در به در کردی.

 

بدان که من به آسانی گرفتار تو نشدم!

 

در این راه عاشقی سختی کشیدم،

 

 درد کشیدم،

 

 انتظار سختی کشیدم  تا با تو و عاشق تو بمانم.

 

تو با ماندنت در کنارم کاری کن که همه این سختی ها را از یاد ببرم.

 

اینک که من گرفتار تو شدم و راهی برای بازگشت به سوی تنهایی ندارم

 

 تا آخر راه با تو می مانم

 

 و بدان که برای عشقت جان خواهم داد.

 

زندگی ام فدای تو،

 

 این قلب کوچک و پر از غمم برای تو

 

، این همه احساس پر از عشق در وجودم نیز تقدیم به تو.

 

بدان که بیشتر از همه چیز دوستت دارم،

 

دوستت دارم،

 

 دوستت دارم

 

 و دوستت دارم

 

 باز می نویسم که دوستت دارمتصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید

 

، عزیزم خیلی دوستت دارم.

 

تکرار مکرر کلمه دوستت دارم

 

 را باز به زبان خواهم آورد

 

 تا بیشتر از هر لحظه ای باور کنی که

 

 من بیشتر از هر زمانی و بیشتر از هر چیزی دوستت دارم عزیزم.

 

اینهمه سختی و اینهمه انتظار و اینهمه غم و غصه

 

 در این لحظه های عاشقی نشان از عشق و دوست داشتن من نسبت به تو می باشد.

 

تو باور نکنی خدای عاشقان باور دارد که دوستت دارم .

 

کلمه مقدس دوست داشتن

 

و ابراز آن به تو با گفتن ،

 

 نوشتن و یا حس کردن آن نیست،

 

 باید با ماندن تا آخرین لحظه زندگی ام به تو ثابت کنم که دوستت دارم.

 

شاید زمانی که مرگم فرا برسد

 

 بفهمی که من چقدر تو را دوست داشته ام،

 

 بفهمی که چقدر من برای رسیدن به تو سختی کشیدم

 

 و زمان مرگم باور کنی که به حرفم و عهدی که با تو بستم پایبند بودم.

 

 آری پس ای خدای بزرگ کاش زودتر مرگ من فرا رسد

 

 تا یارم باور کند

 

چقدر او را دوست میداشتم.

 

 قدر مرا بدان ای یار، غرورم  را در آن سرزمین تنهایی ها شکستی،

 

 مرا تسلیم آن قلب پاک و از عشقت کردی،

 

 مرا در این دنیای عاشقی دربه در کردی،

 

 مرا وابسته آن قلب پر از محبتت کردی،

 

 اینک که تو مرا عاشق کردی بیا و تا پایان راه با من باش .

 

بیا و مرا پشیمان از این عاشق شدن نکن

 

و مرا وسوسه نکن که دوباره با تنهایی باشم.

 

 تنهای تنها بودم،

 

 اما اینک با تو هستم،

 

 هستم می مانم و خواهم ماند

 

 و بارها گفته ام و میگویم و خواهم گفت که دوستت دارم،

 

 باز میگویم که دوستت دارم .

 

 دوستت دارم

 

 و دوستت دارم

 

 آری دوستت دارم .

 

 این کلمه را از حفظ نمیگویم،

 

 این کلمه مقدس را از ته دلم میگویم ،

 

آری از ته دلم با صدای آهسته میگویم که دوستت دارم.تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنید


[ پنج شنبه 90/2/29 ] [ 1:5 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

قلب شکسته ام همچون خدا تنها شد......

 


 

 

 

می خواهم باور کنم نیستی

 

دیگه تنهای تنهایم

 

ولی هر لحظه می بینم

 

تورا در قلب فردایم

 

تورا در خلوتم دیشب

 

سپردم به فراموشی

 

ولی هرجا که من می رم

 

تو عین چشمه می جوشی

 

شبیه یک غم دلخواه

 

نشستی بر دل تنهام

 

تورا از قلب خود راندم

 

شدی فانوس این شبهام

 

تورا من دوست می دارم

 

تورا با عشق می خواهم

 

تو نیز عاشق شدی من هم

 

به یادت چشم در راهم

 

   «زمانی» 

 

اگربه قلبت گوش کنی ومغزت را به کاراندازی،

 

هیچوقت اشتباه نمی کنی


[ پنج شنبه 90/2/29 ] [ 1:4 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
   1   2   3   4      >
.: Weblog Themes By Pichak :.

عشق چیست
 
قالب وبلاگ
           
درباره وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کد قفل راست کلیک