سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عشق چیست
 
قالب وبلاگ

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

 

گاهی خودم هم می مانم

 

در این عشق!!!

تو نمی آیی و من منتظرم

تو به من...

به دلم...

به روزگارم...

بد می کنی

 

و من به بد بودن هایت هم عشق می ورزم

تو مرا پس میزنی من بیشتر در پی ات می دوم

تو یادم نمیکنی من با یادت زندگی میکنم

تو دنبال زندگیت هستی

من دنبال این واژه های لعنتیم

که شعری برایت بگوییم

شعری که تو هرگز نخواهی خواند!!!

 
[ دوشنبه 90/12/29 ] [ 12:14 صبح ] [ آیسان ] [ نظر ]
[ یکشنبه 90/12/28 ] [ 11:30 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

گاهی پر از نیازم ، گاهی بت صبوری
گاهی خدای احساس ، گاهی به فکر دوری

روزی پرنده ای با حال و هوای پرواز
یک روز دلشکسته، دلگیر ِ روز آغاز

دلگرم ساز باران، گاهی گل بهارم
پاییز مبتلا را گاهی به سینه دارم

گاهی دلم هوای یک شعر و یک ترانه
روزی نگفتن از تو، زیباترین بهانه

گاهی در آسمانم صدها ستاره دارم
برخی شبان تاریک، تنها و بیقرارم

گاهی خدای عشقم از بس که پُرامیدم
گاهی در آرزوی یک لحظه ی سپیدم

گاهی بهار احساس، سرزنده از نگاهی
گاهی اسیر تردید، همخانه ی سیاهی

گاهی رسیده بر من صدها گل بهانه
گاهی اسیر کینه از هرچه عاشقانه

گاهی به پای این دل تا انتها نشینم
گاهی غرور محضم، تشویش آتشینم

این روزگار صدرنگ، صدها ترانه دارد
گاهی هوای سازش، گاهی بهانه دارد

هر قصه ای سراسر درگیر تلخ و شیرین
از چشم من نبین تو، تقدیر گشته تعیین


[ شنبه 90/12/27 ] [ 11:26 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

 

گاهی خودم هم می مانم

 

در این عشق!!!

تو نمی آیی و من منتظرم

تو به من...

به دلم...

به روزگارم...

بد می کنی

 

و من به بد بودن هایت هم عشق می ورزم

تو مرا پس میزنی من بیشتر در پی ات می دوم

تو یادم نمیکنی من با یادت زندگی میکنم

تو دنبال زندگیت هستی

من دنبال این واژه های لعنتیم

که شعری برایت بگوییم

شعری که تو هرگز نخواهی خواند!!!

 
[ شنبه 90/12/27 ] [ 11:24 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید

همیشه سبز می‌خشکد

همیشه ساده می‌بازد

همیشه لشکر اندوه

به قلب ساده می‌تازد

من آن سبزم که رستن را

تو آخر بردی از یادم

چه ساده هستی خود را

به باد سادگی دادم

 

به پاس سادگی در عشق

درون خود شکستم زود

دریغا سهم من از عشق

قفس با حجم کوچک بود

 

درونم ملتهب از عشق

برونم چهره‌ای دم‌سرد

ولی از عشق باختن را

غرور من مرمت کرد

به‌غیر از «دوستت دارم»

به لب حرفی نشد جاری

ولی غافل که تو خنجر

درون آستین داری

 

طلوع اولین دیدار

غروب شام آخر بود

سرانجام تو و عشقت

حدیث پشت و خنجر بود


[ چهارشنبه 90/12/17 ] [ 10:38 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
   1   2   3   4      >
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کد قفل راست کلیک