عشق چیست
|
بس شنیدم داستان بی کسی [ چهارشنبه 90/2/14 ] [ 1:1 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
[ یکشنبه 90/2/11 ] [ 10:50 صبح ] [ آیسان ]
[ نظر ]
با گوشه ی انگشت اشاره اشک هایم را پاک می کنم می خندم می نویسم: یک کوچه باغ کم عبور . یک عصر مطبوع تابستان. پر از عطر و رنگ و حادثه بغض می کنم یاد نگاه آخرت می افتم سری که به زیر انداختی اشک هایم بی اراده می ریزند با گوشه ی انگشت شست دست راست می گیرمشان چشمانم را می بندم و باز می کنم لبخندی کنار لبهایم می کارم دوباره به برگه خیره می شوم و ادامه می دهم کوچه باغی که تو را می طلبد.فقط! آن قدر باریک می شود که شانه هایمان به اصطکاک اجباری تن دهند گلویم تیر می کشد هنوز جای دستانت که به دور انگشتانم حلقه شد یخ می کند چند قطره اشک روی برگه می افتند تمایلی به پاک کردنشان نشان نمی دهم لب می گزم و به کتاب به جا مانده از تو نگاه می کنم حکایت اش را مرور می کنم قلم در دست می چرخانم و با دست چپ- انگشتان اشاره و شست- اشک از کنار هر دو چشمم جمع می کند دوباره شروع می کنم هر قدمت راوی یک مهربانی یک رازداری یک اعتماد محکم یک بودنِ... نبودنت در سینه ام آتش می گیرد گریه بی گدار پخش می شود روی صورتم دستم را با قلم می کوبم روی برگه ی سفید جای به جای سفید و خالی برگه را سیاه می کنم به اندازه ی تمام نبودنت اما انگار یک نقطه هم پر نشده قلم روی کاغذ سر می خورد دستانم روی صورتم را می پوشانند آخرین سکوتت شانه هایم را می لرزاند متن نا تمام ماند کوچه ای که تو را می خواند به آرزویش نرسید این وسط احساس من هم میان برگ های نیمه جان روی زمین کوچه گم شد... [ یکشنبه 90/2/11 ] [ 10:49 صبح ] [ آیسان ]
[ نظر ]
این روزها... نگاهت که میکنم پشت حصار ابرهای غبار آلود می بینمت از تو که حرف میزنم طعم تلخ وگس تردید به جانم چنگ میزند شک دارم به خودم به دلم،به احساسم وبه.......... حتی بودن تو...! بیقرارم بین بودن ونبودنت دست وپا میزنم مابین خواستن ونخواستنت کاش زودتر از اینها فهمیده بودم کاش برای برگشتن دیر نشده بود کاش این دل ساده لوح با من کنار می آمد. پ.ن:باور نمی کنم این تو خود تویی... پ.ن2: ای معنی انتظار یک لحظه بایست،دیوانه شدن به خاطرت کافی نیست؟ یک لحظه بایست یک جمله بگو: تکلیف دلی که عاشقش کردی چیست؟ [ یکشنبه 90/2/11 ] [ 10:47 صبح ] [ آیسان ]
[ نظر ]
حلالت میکنم اما ؛ هنوزم از تو دلگیرم
تو میخندی و من آروم ؛ تو دست گریه میمیرم !
حلالت میکنم اما ؛ نباید از خودم رد شم
تو گم میشی و من اینجا ؛ تورو با گریه میبخشم !
تقاص آرزو هامو کجای قصه پس دادی
که از اوج پریدن ها به خاک گریه افتادی
کجای جاده ی پرواز چراغ راه رو گم کردم
که باید این همه تنها به سوی خونه برگردم !!
حلالت میکنم اما ؛ به دیروز تو زنجیرم
تورو گم میکنم وقتی ؛ تو دست گریه میمیرم !
حلالت میکنم اما ؛ نمیتونم که برگردم
تموم آرزو هام رو تو دنیای تو گم کردم !
هنوزم طرحی از بارون ؛ تو عمق تلخ چشمامه
غمی هم قد رویاهام تو قلب سرد دنیامه
من از روزایی میترسم ؛ که پشت مرز تقدیرند
از اینکه حتی فرداهام تو دستای تو میمیرند !!!
حلالت میکنم اما هنوزم از تو دلگیرم
تو میخندی و من آروم ؛ تو دست گریه میمیرم [ چهارشنبه 90/2/7 ] [ 1:40 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : آیسان ] [ Weblog Themes By : aysan] |