عشق چیست
|
تاریکه....آسمون چتر سیاهشو باز کرده باز...
از پنجره اتاقم بیرونو نگاه میکنم....چیزی پیدا نیست....
حتی ستاره ها....
خوف عجیبی دارم....سعی میکنم بخوابم... پتورو میکشم روی سرم که تمرکز کنم و بتونم بخوابم....
چشمامو میبندم... اما....
نه...فایده نداره....زندگی مثل فیلم داره میگذره از جلوی چشمام....
صحنه هارو تکرار میکنم..یه چیزی کم داره....تو....
چرا توی صحنه های زندگیم نیستی...؟
اه....بازم که فکرم رفت....چشمامو محکمتر میبندم...دوست دارم اینقدر ببندمش که دیگه جایی رو نبینم....
شاید هم نمیخوام جای خالی تورو ببینم....
.....
دریاست....صدای موج که به صخره میخوره دیوونم میکنه... دستمو میکنم لای ماسه ها...داغ داغن....
آرامش قشنگی بهم دست میده....صدای خنده بچه ها از دور میاد....آفتاب که تو چشمم میخوره
حس زنده بودن بهم دست میده...حس زندگی...حس باتو بودن....
اما...اما یه نفر داره داد میزنه....یه دست بین موجهای دریا گم میشه....نه...نه....
.....
از خواب میپرم....خدارو شکر که کابوس بود...گرچه من بودم و دریا..اما....
اما اون دستا که کمک میخواستن.....نمیدونم چرا مدتهاست کابوس میبینم....
اون دستا،دستای کیه..؟
عرق سردی کردم..بلند میشم که برم آب بخورم...
I love you
یهو میترسم...یه قدم میرم عقب...میخندم..خرس موزیکالمه که پام رفته بود روش و اونم....
دلش خوشه این خرسی هم.....:)
میامو میشینم گوشه ی تخت و تکیه میدم به دیوار...
دیگه چشمام به تاریکی عادت کردن....فکر میکنم و فکر...
همهمه توی ذهنم ولم نمیکنه..یکی میخنده..یکی گریه میکنه..یکی میخونه...یکی....یکی هم خداحافظی میکنه...
چی؟ خداحافظی...نه..صبر کن...نرو....نرو....تو رو به قسم به لحظه هامون نرو....
مدتهاست دنبال این لحظه بودم...میخوام ایست بدم به زمانش....
میخوام بگم من کم میارم توی نبودنت....
میخوام بگم تنهام نذار که طاقت نمیاریم....
اندازه دلتنگی من، تو کم آوردی و اندازه دوری تو، من....
اوه باز این گربه ها شروع کردن...صدای جیغشون میاد...گوشمو میگیرم....
نگاهی به ساعت میکنم...از دو گذشته....و من همچنان بیدار...
از جام بلند میشم و میرم....نمیدونی کجا...مگه نگفتی هروقت بی خواب شدی نماز بخون تا آروم بشی..؟
میرم وضو میگیرم و دورکعت نماز میخونم....
آخ که چقدر چسبید....عاشقانه ترین نیایش با معبودم توی دل شب....
میرم دوباره بخوابم...آرامش عجیبی دارم....
چشمامو با خیال راحت می بندم....
آخه این بار مطمئنم من و تو و دریا باهمیم...بدون کابوس....
حالا فهمیدم اونی که کمک میخواست توی دریا روح من بود که داشت توی دنیای روزمرگی وتنهایی غرق میشد...
اما الان با یه عهد با خدای خوبم روحمو نجات دادم...
چقدر دلم تنگ شده بود برای روحم....
راستی از تو هم ممنون که نماز عشق رو توی خلوت و سکوت شب یادم دادی....
داره بارون میباره...صدای قطره هاشو که میخوره به شیشه ی پنجره می شنوی؟ [ چهارشنبه 90/2/7 ] [ 1:37 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
چه دل است ،این دل من ؟ که زیک لرزش اشک _ بر رخ رهگذری _ یا زنالیدن مادر زفراق پسری _ دل من می شکند . چه کنم ؟ دلم از سنگ که نیست. گریه در خلوت دل ،ننگ که نیست .
چه دل است این دل من ؟ که ز "تردی"چو یکی ساقه تاک _ به شتابی که تگرگ_ بشکند ساقه و از هم بدرد پیکر برگ _ یا به آسانی یک شاخه گل می شکند. چه دل است ،این دل من ؟
هرکجا اشک یتیمی رنجور_ می چکد بر سر مژگان سیاه هر کجا چشم زنی غم زده با یاد پسر،مانده به راه _ دل من می شکند . چه کنم ؟ دلم از سنگ که نیست . گریه در خلوت دل ،ننگ که نیست .
چه دل است، این دل من ؟ در مزاری که زنی ناله کند _ در عزای پسرش_ یا یتمیمی که کند گریه به سوگ پدرش _ جانم آید به خروش . ور ببینم پر خونین کبوتر ها را _ یا یکی بچه گنجشک که بشکسته پرش _ دل من می شکند .
حالت دخترکی ،کوچک و تنها و فقیر _ که به حسرت مند از شیشه ی اشک _ به عروسک نگه گاه به گاه _ وز دل تنگ کند ناله و آه _ دل من می شکند . چه کنم؟ دلم از سنگ که نیست.
ناله پیر زنی غم زده و دست تهی _ که ندارد نفسی . ضجّه ی مرغ اسیر _ که کند ناله به کنج قفسی . هق هق مرد غریبی که بلا دیده بسی _ حالت دختر زشتی که زشرم _ رو ندارد به کسی _ دل من می شکند .
هر کجا در نگه تازه نهالی خُرد _ از ستیز پدر و مادر خشم آلوده _ می وزد بوی "طلاق" _ وز پراکندگی عائله یی بر خیزد _ در سرا "بانگ فراق" _ دل من می شکند . چه کنم ؟ دلم از سنگ که نیست . گریه در خلوت دل ، ننگ که نیست .
آن زمانی که به دنبال شهید _ مادر داغ به دل _ سینه می کوبد و می نالد و میگرید زار _ همچنان ابر بهار . یا زمانی که نشیند در اشک _ به سر سنگ مزار. و به فریاد، کند نام پسر را تکرار _ دل من می شکند. چه کنم ؟ دلم از سنگ که نیست . گریه در خلوت دل ،ننگ که نیست .
چه دل است ،این دل من ؟ دلم از ناله ی مرغان چمن می شکند. زخیال "غم مردم" دل من می شکند. دلم از داغ" شهیدان وطن " می شکند.
چه کنم ؟ دلم از سنگ که نیست. گریه در خلوت دل، ننگ که نیست. چه کنم ؟ دل من می شکند!!
[ دوشنبه 89/11/4 ] [ 12:29 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
چه دل است این دل من؟ که ز یک لرزش اشک بر رخ رهگذری یا ز نالیدن مادر به فراق پسری دل من می شکند چه کنم ؟ دلم از سنگ که نیست گریه در خلوت دل ننگ که نیست چه دل است این دل من؟ که ز تردی چو یکی ساقه تاک به شتابی که تگرگ بشکند ساقه و از هم بدرد پیکر برگ یا به آسانی یک شاخه گل می شکند چه دل است این دل من؟ هر کجا اشک یتیمی رنجور می چکد بر سر مژگان سیاه هر کجا چشم زنی غمزده با یاد پسر مانده به راه دل من می شکند چه کنم ؟ دلم از سنگ که نیست گریه در خلوت دل ننگ که نیست چه دل است این دل من؟ در مزاری که زنی ناله کند در عزای پسرش یا یتیمی که کند گریه به سوگ پدرش جانم آید به خروش ورببینم پر خونین کبوترها را یا یکی بچه گنجشک که بشکسته پرش دل من می شکند حالت دخترکی کوچک و تنها و فقیر که به حسرت کند از شیشه اشک به عروسک نگه گاه به گاه وز دل تنگ کند ناله و آه دل من می شکند چه کنم ؟ دلم از سنگ که نیست گریه در خلوت دل ننگ که نیست ناله پیرزنی غمزده و دست تهی که ندارد نفسی ضجه مرغ اسیر که کند ناله به کنج قفسی هق هق مرد غریبی که بلا دیده بسی حالت دختر زشتی که ز شرم رو ندارد به کسی دل من می شکند چه دل است این دل من؟ دلم از ناله مرغان چمن می شکند ز خیال غم مردم دل من می شکند چه کنم ؟ دلم از سنگ که نیست گریه در خلوت دل ننگ که نیست چه کنم ؟ دل من می شکند . [ دوشنبه 89/11/4 ] [ 12:15 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
من می روم اما به او بگویید دوستش دارم [ دوشنبه 89/11/4 ] [ 12:14 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
د لم می خواد یه دیوار بزرگ و سفید رو با قلم موی سیاه خط خطی کنم هر چی دلم خواست بنویسم هر چی دلم خواست بکشم بنویسم از بارون ... بکشم قطره بنویسم از عشق ... بکشم قلب بنویسم از سکوت ... بکشم دو تا لب بسته بنویسم از غم ... بکشم دو تا چشم پر از اشک ساعت ها نوشتم و کشید م ... نوشتم و کشیدم تا که به اسم تو رسیدم وقتی خواستم اسمت رو بنویسم به جاش گذاشتم چند تا نقطه ... حالا نوبت تصویرت بود ولی چه جوری بکشم سایه ای از تصویرت هم تو ذهنم نمونده بود پس به جای تصویرت هم گذاشتم چند تا نقطه ...
[ شنبه 89/10/18 ] [ 1:33 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : آیسان ] [ Weblog Themes By : aysan] |