عشق چیست
|
جلسه محاکمه عشق بود و قاضی عقل
[ شنبه 89/10/18 ] [ 1:31 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
![]() کاش میفهمـیـدی که دلـم تـنـگ ِ تـو بـود نـفـسـم حـبـس ِِ تـو بـود ... عـشق ِ من بهـر ِ تـو بـود ... کاش میفهمـیـدی که اگـر من رفتـم ... نـه که بـی دل بـاشـم ! من بـرای ِ قلبـی بی محبـ ت رفتـم ... که بـرایـم هیـچ گاه جـای ِ خالـی نداشـ ت ... ! ملیحه هاشمی [ یکشنبه 89/10/12 ] [ 1:43 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
سلام عزیزم، دلم برات تنگ شده. دلم می خواد با تو باشم، کنارت باشم. دلم می خواد دستات تو دستام باشه در حالی که سرم رو می ذارم رو شونه هات. دلم می خواد تو چشای خوشگلت زل بزنم و دنیا تو این لحظه متوقف بشه برا همیشه. دلم می خواد تمام خیابون های شهر رو باهات قدم بزنم در حالی که از خودمون برا هم می گیم. دلم می خواد تو رستوران روی میز دستات رو بگیرم. دلم می خواد هر کی تو رستورانه از عشقی که به هم داریم حسودیش بشه. دلم می خواد بدونی از نظر من چقدر خوشگلی. دلم می خواد بدونی چقدر عاشقتم و دوستت دارم. دلم می خواد قلبم رو پیشت جا بزارم و دلت مال من باشه برا همیشه. دلم همه ی اینارو می خواد و از همه بیشتر تو رو
[ شنبه 89/10/11 ] [ 5:56 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند [ شنبه 89/10/11 ] [ 5:50 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
![]() گاهی غم ها خیلی بزرگ نیستند ... به بزرگی نبودن مادر ... به بزرگی نداشتن نان شب ...
به بزرگی یک بیماری لا علاج ... به بزرگی از دست دادن فرزند ...به بزرگی نقص عضو اما سنگین اند...خیلی سنگین ! به جایی می رسی که باید تحمل کنی!
سنگینی را تحمل میکنی...دم بر نمیزنی...شکر خدا میکنی ... در تنهایی اشک میریزی و کاش ها را می شمری!
روزهایت با چرا های بی جواب سپری می شود
و به چشم خود می بینی چین های روی صورتت هر روز بیشتر می شود
لبخند لب ها هر روز کم رنگ تر
، خنده ها رفته رفته بی صداتر!
اندوه چشمان هر روز آشکارتر!
و حسرت دوران کودکی بیشتر! [ پنج شنبه 89/10/9 ] [ 1:25 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : آیسان ] [ Weblog Themes By : aysan] |