عشق چیست
|
دلم تنگ است دلم تنگ است دلم اندازه حجم قفس تنگ است سکوت از کوچه لبریز است صدایم خیس و بارانی است نمی دانم چرا در قلب من پاییز طولانی است میروی و من فقط نگاهت میکنم تعجب نکن که چرا گریه نمیکنم بی تو، یک عمر فرصت برای گریستن دارم اما برای تماشای تو، همین یک لحظه باقی است و شاید همین یک لحظه اجازه زیستن در چشمان تو را داشته باشم [ چهارشنبه 88/6/25 ] [ 6:5 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
نویسنده: همصدا شنبه 21/6/1388 ساعت 12:53 ع
[ چهارشنبه 88/6/25 ] [ 12:40 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
[ چهارشنبه 88/6/25 ] [ 12:37 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
دیشب رویائی داشتم: خواب دیدم بر روی شنها راه می روم، با خود خداوند. و بر روی پرده شب تمام زندگیم را ، مانند فیلمی دیدم همانطور که به گذشته ام نگاه می کردم، شش
دو رد پا بر روی پردا ظاهر شد یکی مال من و دیگری از آن خداوند راه ادامه یافت تا تمام روزهای تخصیص یافته خاتمه یافت. آنگاه ایستادم و به عقب نگاه کردم. در بعضی جاها فقط یک رد پا وجود داشت... اتفاقا آن روزها مطابق با سخت ترین روزهای زندگیم بود، روزهائی با بزرگرتین رنجها و ترسها و تردیدها و... آنگاه از او پرسیدم: خداوندا ! تو به من گفته بودی که در تمام روزهای زندگی با من خواهی بود و من پذیرفتم که با تو زندگی کنم خواهش می کنم به من بگو چرا در آنروزها مرا تنها گذاشتی... خداوند پاسخ داد: فرزندم تو را دوست دارم و به تو گفتم که در تمام سفر با تو خواهم بود من هرگز تو را تنها نخواهم گذاشت نه حتی برای لحظه ای و من چنین نکردم هنگامی که آنروزها یک ردپا بر روی شنها دیدی این من بودم که تو را بر دوش کشیده بودم [ چهارشنبه 88/6/25 ] [ 12:35 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
لحضه ای با دل شیدا بگذارید مرا من در افتاده ام از پا دگرای همسفران سرنوشت من و دل بی سرو سامانی بود عاقلان راه سلامت به شما ارزانی خسته و کوفته ا ز شور و شر زندگیم تلخکامم که به غم خواری من بنشینید [ چهارشنبه 88/6/25 ] [ 12:33 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : آیسان ] [ Weblog Themes By : aysan] |