عشق چیست
 
قالب وبلاگ
 

در مکتب ما رسم فراموشی نیست! در مسلک ما عشق هم آغوشی نیست! مهر تو اگر به هستی ما افتاد هرگز به سرش خیال خاموشی نیست


خواستم برایت هدیه بگیرم
گل گفت: که مرا بفرست که مظهر زیباییم
برگ گفت: که مرا بفرست که مظهر ایستادگی ام
بید گفت: که مرا بفرست که مظهر ادبم که همیشه سر به زیر دارم
به فکر فرو رفتم و سرم را به زیر انداختم به ناگاه قلبم را دیدم
که بهترین چیز در زندگیم هست
به ناگه فریاد زدم  که قلبم را می فرستم چون
او خود زیباست، مظهرایستادگیست
سر به زیرو با نجابت است  نویسنده:نوید



[ جمعه 88/6/27 ] [ 12:33 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
 


ای همه من! وقتی تو آمدی دلم به رویت خندید!اندوه تنهاییم در زلال چشمه های نگاهت خود راشست و سِحر جادوی حضورت مرا به یادم آورد . تورا وقتی یافتم که همه حجره های دلم به عطر نام تو معطر شدند و نفس نفس ، حضورت را با دم و بازدم حس میکردم و به خاطرِت جان می سپردم ! تو در شبستان خیالم نازل شدی ! طعم دعاهای اجابت شده ام بودی ، اولِ روشنی و آغاز تَبَم بودی .. از پشت پرده لرزان اشکهایم دیدی که قابل بودم پس به حریم خلوتم پا گذاشتی !


ای همه من ! وقتی تو آمدی روی حریر برف تازهِء بر زمین نشسته پا گذاشتم تا از چشمهای تَرَم به شوق دیدارت گل ببارم ! دیدی که کبوترهای حرم دل ، چه معصومند و بر سر هر سفره ای که به سخاوت گشوده باشند ، بی دعوت می نشینند و یقین دارند میزبان عاشق است و من عشق را می شناختم ! همان حسِ تازهِ رسیدن ، که بی تابِ بخشش بود ! همان نوازشی که بر سر شاخه های لختِ درختان ، جاپای جوانه های مشتاق رویش را لمس میکرد . همان عطر آشنایی که دل زمستان را گرم میکرد.


ای همه من ! وقتی تو آمدی ، دیدی که من عاشقم ! فریاد میزنم و کوچه های برفی را از خواب بیدار میکنم . میخواهم به دلکوبه های من گوش بسپارند و همراه من چرخ بزنند، همهء آوازهای خفته در رگ درختان خوابزده !


ای همه من ! کجا می گریزید؟! عشق سهم ماست ! این دست را هر جا به سمتت جاودانگی را پیشکش میکند بگیر و رها مکن !


ای همه من ! وقتی که تنهایی مجالی شد تا تو را بیابم ، وقتی سکوت شبانه ام فرصتی شد تا صدای قدمهای نورانی ات را بشنوم ، وقتی دور از های و هوی مشغله ها بر قلبم فرود آمدی ، از آن پس دریافتم که زندگی خط فاصله ای است از اینجا تا ابدیت ، لحظه ها کوتاه نیستند و هر لحظه با حضور عشق عمری به بلندای عمر زمینیان دارد و قدرتی به عظمت خواستن و توانستن !


پس از آن روز دریافتم که سخت ، سخت نیست اگر تو نرم باشی ! و هرگز سختی نمیتواند بر نرمی غلبه کند . دریافتم که عشق نرم است و میتواند بر هر کینه و عداوتی غلبه کند . مهربانی ، نرم است و میتواند خشونت را مغلوب کند . صبوری نرم است و میتواند بر رنج پیروز شود .


 


ای دوست


عاشق شو


گویا هرگز کسی دلت را نشکسته!


 و زندگی کن گویا بهشت اینجاست...


[ جمعه 88/6/27 ] [ 12:31 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
 


امشب را تا سحر بیدار خواهم ماند

به تو فکر میکنم به تو که آمدن و رفتنت مثل یه خواب بیش نبود

یا شاید یه کابوس تا به خود آمدم جدایی در ما نفوذ کرده بود

فراق از من نبود

این شکستن پیمان از تو بی وفا بود

چقدر ساده فریب میزنی

دلم برایت میسوزد روزی از همین روزها

 شاید در سایه پشت سر

روز انتقام عشق برایت میرسد

گمان نکن که آهم به دامنت گرفته

نه من هرگز نفرینی نمیکنم

این نفرین عشق است که دامن جفا کاران را میگیرد

نه برای بازی کردن با احساسات پاک یک تنها

برای به بازی گرفتن ذات مقدس عشق

توبه کن گرچه توبه ی دل شکستن هرگز درگیر نمی شود

آه که چه تنهائی دلم برایت میسوزد

بخششی برای جا گذاشتن همه قولها

 همه حرفها همه پیمانهای شکسته

نیست بخششی برای خراب کردن

 آرزوهای یک تنها نیست

من میدانم زمانی پی من خواهی گشت تا بگوئی فقط ببخش

اما من شاید ببخشمت اما قلبم هرگز

دلم برایت میسوزد

من میخواستم بسازم باتو

اما تو مرا سوزاندی

دلم برایت میسوزد......

[ جمعه 88/6/27 ] [ 12:29 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

این وبلاگ به خاطر تو به عشق تو هستش
اینو بدون که من خیلی دوست دارم تو عشق
منی نمی دونم تو چه حسی به من داری ولی
من عاشقتم هر موقه می بینمت قلبم تاب تاب
می زنه دستام می لرزه به عشق تو گلم عزیزم
تو وجود منو گرفتی شب روز همش تو فکرتوام
عشقم نمی تونم وقت می بینمت بهت بگم آخه
خیلی سخته بهت بگم اگه اینو خوندی گلم بدون
که من خیلی دوست دارم تو عشق منی دوست
دارم به اندازه تموم دنیا تو گل نازمنی عشقم
ولی من نمی دونم تو اصلا منو دوست داری
به من فکرمیکنی اصلا می دونی من عاشقتم
بعضی موقه دلم میگیره آخه تو شاید منو نخوای
ولی من نمی تونم به تو فکر نکنم آخه عشق تو
همه وجودمو گرفته آره عزیزم تو همه وجود منی
دوست دارم اینا رو نوشتم چون نمی تونستم بهت بگم
خدایا خودت می دونی من چه قد می خوامش دوست دارم

نویسنده:نوید


[ جمعه 88/6/27 ] [ 11:30 صبح ] [ آیسان ] [ نظر ]

روزای     اردیبهشت   واسه من یه روزای خییییییییییلی بزرگیه آخه تو این روزا عشق من متولد میشه ..

 

بهش تبریک میگم ......

امیدوارم همیشه و همه جا موفق و شاد باشه و به همه آرزوهای خودش برسه

خیییییییییییییییییلی دوسش دارم اونقدر که با هیچ خطی و هیچ جا نمیشه نوشت ....

اونقدر که حاضرم به خاطرش جون بدم ....

ولی اون نمی دونه که عاشقشم

به هر حال عشق جان

                  ..............  تولدت مبارک ...............

این وبلاگ به خاطر عشق به تو تاسیس شد و تا آخرش هم به یاد تو باقی میمونه ...

امیدوارم بتونم با نبود تو باز هم آپدیت کنم .....

به امید روزای خوش زندگی واسه عشق عزیزم

بازم تولدت مبارک ....................

به هر حال عشق جان تولدت مبارک

میبینی چی شد یادته سال 88 که اینو

نوشتم یادته؟

حالا..........................

دیدن تو شده واسم یه خیال دلم گرفته

از چی نمیدونم ............................

ولی میدونم دیگه گرمی نگاتو ندارم

یادته روز تولدت ..........................

آره امروز 11 اردیبهشت من که  یادمه

عشقه من دلم به وسعت آسمون

گرقته نیستی تا ببینی..................

دوست دارم به انداره تموم دنیا......

ولی تو چی.................................

به هر حال عشق من تولدت مبارک

 

 


[ چهارشنبه 88/6/25 ] [ 6:12 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
<   <<   96   97   98   99   100   >>   >
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ

کد قفل راست کلیک