عشق چیست
|
هوا سرد است... تو مرا تنگ در آغوش می گیری. تنت را بو میکشم دستانت را می فشارم .گرمای قلبت را حس میکنمیه هایی که با عطر تنت نفس میکشم هوا سرد است ... دلم می لرزد اما مست می شوم در ثان همه عمر شراب شیراز خواهی ماند آنجا در آن دور دست ها خواهم نشست و بالاپوش بنفش را بخود می پیچم. همراه لای لای صندلی، زمان را ورق خواهم زد لبخند میزنم... لبخند می زنی برای همهی گذشته ها سهم من... همهی خاطرات تو شد برای همه عمر [ یکشنبه 90/7/10 ] [ 4:20 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
هر غروب در افق پدیدار میشوی در دورترین فاصلهها
آنجا که آسمان و زمین به هم میرسند، من نامت را فریاد میزنم
و آهسته میگویم: “دوستت دارم"
اما واژه هایم در هیاهو گم میشود و صدایم به تو نمیرسد نگاهت میکنم میخواهم چشمانم به تو بگویند “دوستت دارم”
اما نگاهم در غبار گم میشود و هرگز به تو نمیرسد... [ یکشنبه 90/7/10 ] [ 4:18 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
انگار مدتی است که احساس میکنم انگار فرصت برای حرف زیاد است، انگار با این همه تفاوت، حس میکنم که انگار امضای تازه من، ای کاش آه، ای شباهت دور! این روزها، [ جمعه 90/7/1 ] [ 12:58 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
[ جمعه 90/7/1 ] [ 12:56 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
فصل بارونی بیشه [ جمعه 90/7/1 ] [ 12:54 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : آیسان ] [ Weblog Themes By : aysan] |