عشق چیست
|
گذشت لحظه های با تو بودن
و در پاییز عشقمان نامی از دوست داشتن باقی نماند... چقدر زود گذر بود قصه ی عشق من و تو و در آن روز که ذست بی رحم تقدیر درو کرد گندمزار دلهایمان را و تهی شد همه جا از عطر گل عشق و در کوچ پرنده های غمگین در آن کویر آرزو شاعری تنها و دل شکسته می نوشت شعری به یاد با هم بودن ها شعر برای خشکیدن گل عشق در مزرعه دوست داشتن ها قطره اشکی به یاد همه خاطره ها... [ چهارشنبه 90/7/13 ] [ 3:23 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
برگهای پائیزی را می شمارم ، خسته تر از همیشه و زودتر از همیشه
بی تو حتی برگهای پائیزی هم مثل همیشه نیست ، چه برسد به دل من
دل بیچاره ام بی تو چه زجری می کشد
بی تو بهم ریخته تر از باغ طوفان زده ام
عبورم ده از کوچه های عشقت ، و بخوان مرا با همان لحن همیشگی
دعوتم کن به سفره ی دلت
لحظه ها را می شمارم تا دوباره ببینمت
تا دوباره به نظاره ی لبخندت بنشینم
و آهنگ عشقم را برایت بخوانم
و دوست داشتن را برایت کامل کنم به یاد آنان که رفتن [ چهارشنبه 90/7/13 ] [ 3:20 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
[ چهارشنبه 90/7/13 ] [ 3:16 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
گفتم: دستان امروز ما گره ای ست کور برای کلاف مبهم فرداهای مبادا...
گفتی: عشق را فرصت پرواز نیست جز در آغوش گشودهی فاصله ها. گفتم: موج اشک تو مرا چون قایق کاغذی در تلاطم خود شکست... گفتی: بشکن غرور را و مغرور باش به این شکستن! گفتم: چه کنم که آبگینهی قلب من شکستنی ترست از شبنم صبح!؟... گفتی: آینه ها را در برابر هم باید نهاد و ابدیتی جاوید باید ساخت. گفتم: دوش دست در دست مهتاب کردم و در میانه ی باغ عمر ، گریه کنان رقصیدم... گفتی: لبخند سربی ماه نیز تنهایی را با دستان تنهای ما قسمت کرده. گفتم : رؤیای سرخ بوسه ات هر شب مرا تا عمق مخمل خواب و خاموشی می برد... گفتی: سپیدی بستر عشق، گواه رنگ سکوت. گفتم: چه عاشقانه دوستت دارم، ای تو نغمه پرداز شور غزل های دفترم!... گفتی: روزهاست که به دنبال بزرگ ترین عددم تا مروارید های «دوستت دارم» را در آن توان کنم و تا همیشه گوشوارت سازم. گفتم: افسوس از این همه ناتوانی علم، چرا که خداوندگاران ریاضی هم در برابر شکوه عشق زانو زدند!... گفتی: تنها ناممکن، ناممکن است. [ یکشنبه 90/7/10 ] [ 4:31 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
قاصدک من [ یکشنبه 90/7/10 ] [ 4:29 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : آیسان ] [ Weblog Themes By : aysan] |