عشق چیست
|
[ یکشنبه 89/7/25 ] [ 6:47 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
پیاده از کنارت گذشتم، گفتی:" چندی خوشگله؟" [ یکشنبه 89/7/25 ] [ 11:3 صبح ] [ آیسان ]
[ نظر ]
دارم دق می کنم تحمل ندارم دیگه خسته شدم دارم کم می آرم دلم تنگ شدهو دیگه نا ندارم همش فکره توأم همش بی قرارم دیگه اشکی برام نمونده که بخوام برات گریه کنم فدایه تو چشام دلم داره واسه، تو پر پر می زنه تو رفتیو هنوز خیالت با منه بدونه تو کجا برم، کناره کی بشینم توو چشمای کی خیره شم خودم رو تووش ببینم تو که نیستی به کی بگم چشاشو روم نبنده به کی بگم یکم نازم کنه که بهم نخنده بدونه تو با کی حرف بزنم دردت به جونم توو این دنیا به عشقه کی، به شوقه کی بمونم به جونه چشمات، از تمومه این زندگی سیرم تو که نیستی همش آرزو می کنم بمیرم [ یکشنبه 89/6/28 ] [ 6:25 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
چه فریبنده ... آغوشم برایت باز شد چه ابلهانه ... با تو خوش بودم چه کودکانه ... همه چیزم شدی چه زود ... به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی چه ناجوانمردانه .... نیازمندت شدم چه حقیرانه ... واژه غریب خداحافظی به میان آمد چه بی رحمانه ... من : ... سوختم از پشت پنجره ی کوچک تنهایی با تو حرف می زنم از پشت دیوارهای دلتنگی ام هر شب برای یافتن تو از رودخانه اشکهایم با قایق غمها برای یافتن تو تا انتهای ظلمت پارو می زنم و می نویسم .... با دلتنگی روی روی گل برگهای غم آلوده شقایق که دوست دارم. تکه تکه روزهای از دست رفته را ...... اما تو نبودی ... چقدر جایت میان خاطراتم خالی بود در تمام آن روزها چقدر به احساس بودنت نیاز داشتم چقدر... حالا تو هستی جایی دورتر از گذشته و نزدیکتر به روزهای در پیش جایی میان خاطرات بارانی این روزهایم کجایی ....؟ دل نگرانی هایت ، دل نگرانم می کند چقدر حرف برای گفتن با تو دارم و چقدر واژه کم می آورم امروز برای از تو نوشتن .... برگی افتاده بود جای دیگری افتاده بود و من صدای افتادنش را صدای جدا شدنش را از شاخه چرخیدنش را و پیچ و تابِ آرامآرام آمدنش را و صدای نشستنش را، بر سطح درخشانِ آسفالتی، پیادهرو خیابانی ، [ سه شنبه 89/6/2 ] [ 6:22 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
پیادهرو خیابانی ، ... شنیده بودم ... ندانستم از کدام شاخهی کدام درخت در کجا روییده بود و بر کجا فرود آمده بود این چنین درخشان و اینچنین پرعشوه همین است، فقط همین و ملالی نیست برگی، جایی، افتاد و زندگی من گذشت در، یافتنِ درخت و در، دریافتنِ برگ و درخت همین بود، فقط، همین و ملالی نیست دیگر جز دوری تو ... دوستت دارم آسمانم .. آسمانم ابری است ... سنگی است .. بی برف است .. بی باران .. بی آفتاب .. بی نسیم .. بی رگبار .. بی بهار .. بی خزان .. حتی .. آسمانم دور است .. و پنهان .. بی خورشید است و بی مهتاب .. آسمانم بی رنگ است و سرد .. یخ میبندی اگر نگاهت در نگاهش تلاقی کند .. سرد میشوی اگر نیم نگاهی به آسمان بیاندازی .. پنهان شوی بهتر است .. هر جا که میتوانی چشمهایت را ببند ..گوشهایت را بگیر .. صدای قلبت را خفه کن .. به هیچی فکر نکن .. نه رویایی .. نه گذشته ای .. نه روزهای طلایی .. نه قلب آتش کشیده ای نه آینده ای .. نه تویی .. انگار که هرگز متولد نشده باشی فکر کن مردی .. آخه مردی .. هنوز باور نداری؟!!!! من یه عروسک مرده ام ... عشق . دروغ . خیانت .......نفرین ! تو که هم صدا نبودی چرا با بهونه موندی؟ چرا بعد آشنایی شعرعاشقونه خوندی؟ تو که همقدم نبودی به دو راهی ها [ سه شنبه 89/6/2 ] [ 6:21 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : آیسان ] [ Weblog Themes By : aysan] |