سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عشق چیست
 
قالب وبلاگ

به تو می‌اندیشم


بی تو ای مظهر حُسن


به تو ای آیت ناز


به تو کز حال دلم بی خبری

 

به تو کز گریة من می‌خندی

 

به نگون‌بختی خود

به دل سادة خویش به هما شب که می‌گفتی
عهد و پیمان من وتو همچنان روح به سوی ابدیت دارد
به هما شب که تو ز باغ گل یاس شعر می‌گفتی

 
و من از بهر تو گل می‌چیدم


پس چه شد آن همه سوز


پس چه شد آنهمه عشق و برق نگاه


وای بر من که پس از آنهمه رنج


باز هم ای گل زیبا


به تو می‌اندیشم


[ چهارشنبه 90/3/18 ] [ 2:18 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

تمامِ شهرِ دلم  زیرِ گامهای تو بود

که چشمهای تو آغازِ ماجرای تو بود

 

تو رازهای مرا کوچه کوچه می دیدی

وکنجکاویِ تو، رازِ چشمهای تو بود..

 

میانِ قابِ تنم، پشتِ این نقابِ ظریف

چه بود ؟، عکسِ عقابی که در هوای تو بود!

 

بفکرِ صیدِ تو بودن چه جراتی می خواست

برای من که دلم طعمه ای برای تو بود

 

کسی شبیه من آسان ز درد قصه نگفت

در آن زمان که دلم سخت مبتلای تو بود

 

همیشه چشمِ دلم محوِ دیدنت می شد

همیشه گوشِ دلم در پیِ صدای توبود

 

خوشا به آینه ها چونکه با تو شکلِ تو اند

خوشا به پیرهنت، جامه ای که جای تو بود

 

-که رنگِ آبیِ دریای عشق بود و دلم

اسیرِ کشتیِ گیسویِ دلربای تو بود..

 

خدایِ تو  به من عاشق نبود چون تو، ولی

امید من همه بر بخشش خدای تو بود..

 

نگو پِیَ ت ندویدم که پا نداد و نشد

که خطِّ فاصله دنبالِ ردِّ پای تو بود

 

هنوز در دلم از حسرتت نشانی هست

کز ابتدا دلِ من در پیِ وفای تو بود..

 

.. تو ابتدای غزلهایِ وصلِ من بودی

اگرچه مُهر جدایی در انتهای تو بود


[ چهارشنبه 90/3/18 ] [ 2:16 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]


با تو شروع می کنم ، با تو به را زمی رسم

با عطـش لبـان تو ،من به فــــراز می رسم

با تو شروع می کنم،با تو بهنـاز می رسم

با تو که در بر  ِ منی ،من بهنیــاز می رسم

با تو شروع می کنم،مست ِ شبانه می شوم

با تو و در کنار ِتو،من چو شـراره می شوم

با تو شروع می کنم،با تو تمــــام می شوم

با تو به انتهای خود ، وصل ِمــــدام می شوم


[ چهارشنبه 90/3/18 ] [ 2:13 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]


 

 

 


 

قبل از ازدواج : خوابیدن تا لنگ ظهر
بعد از ازدواج : بیدار شدن زودتر از خورشید
نتیجه اخلاقی : سحر خیز شدن

 

قبل از ازدواج : رفتن به سفر بی اجازه
بعد از ازدواج : رفتن به حیاط با اجازه
نتیجه اخلاقی : معتبر شدن

 

قبل از ازدواج : خوردن بهترین غذاها بی منت
بعد از ازدواج : خوردن غذا های سوخته با منت
نتیجه اخلاقی : تقویت معده

 

قبل از ازدواج : استراحت مطلق بی جر و بحث
بعد از ازدواج : کار کردن در شرایط سخت
نتیجه اخلاقی : ورزیده شدن

 

قبل از ازدواج : دید و بازدید از اماکن تفریحی
بعد از ازدواج : سر زدن به فامیل خانوم
نتیجه اخلاقی : صله رحم

 

قبل از ازدواج : آموزش گیتار و سنتور و غیره
بعد از ازدواج : آموزش بچه داری و شستن ظرف
نتیجه اخلاقی : همدردی با زنها

 

قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جیبی از پاپا
بعد از ازدواج : دادن کل حقوق به خانوم
نتیجه اخلاقی : مستقل شدن

 

قبل از ازدواج : ایستادن در صف سینما و استخر
بعد از ازدواج : ایستادن در صف شیر و گوشت
نتیجه اخلاقی : آموزش ایستادگی

 

قبل از ازدواج : رفتن به سفرهای هفتگی
بعد از ازدواج : در حسرت رفتن به پارک سر کوچه
نتیجه اخلاقی : امنیت کامل.

 


[ دوشنبه 90/3/16 ] [ 9:10 صبح ] [ آیسان ] [ نظر ]

من گم شدم....به همین راحتی....


کنار تو نشستم اما از تو دورم...مسیر زندگیمو گم کردم....


دارم بین هیاهوی آدما غرق میشم و زیر قدمهاشون له....


رگبار نگاه شون فرود میاد روی سرم....آخه دارم مبهوت میچرخم دور خودم....


راه میرم و نشونی "تو" رو میگیرم ازشون....


اکثرا سری تکون میدن از نشناختن و میگذرن...


بعضی هم پوزخندی میزنن و به سخره میگیرن حرفمو...


اما..من نا امید نمیشم....میچرخم و میچرخم.....


سرم داره گیج میره....دستمو میگیرم به دیوار...


نفس عمیقی میکشم...نفس....


دیوار...اما اینجا که دیواری نیست....پس دستم....؟ خیالاتی شدم باز.....


تا چشم کار میکنه بیابونه....بیابونی پر از کاکتوس.....


من...وسط بیابون دنبال گل یاس میگردم...؟


دنبال "تو"....


میخندم....نه گریه میکنم.... گفتم مسیرمو اشتباه اومدم....


باید برگردم...قبل اینکه وارد دنیای پوشالی کاکتوس ها بشم....


اما از کدوم مسیر.....هیچ تابلویی که نشون از "تو" داشته باشه وجود نداره....


میخوام فریاد بزنم اما صدایی نداره فریادم....


سکوتم نمیشکنه چرا...؟


واااااای دلم ترکید از دلتنگیت....دلم ترکید از نداشتنت.....


دلم ترکید از تنها موندن میون بیابون....کاش بشکنه این سکوت لعنتی....


تا بشکنه فاصله من و "تو"...


دستمو میکشم از دستای خیالاتم....میافتم روی زمین... گریه میکنم....


دلم میشکنه.....خسته از بیابون زندگی....


خ د ا....سه حرف ذهنمو کنار هم میچینم....


خدا.....خدا....


میشنوی صدای شکسته شدن سکوتمو....


قربونت برم خدا که مهربونی...


چشمامو باز میکنم....گلدسته های مسجد دلمو هوایی میکنه...


غروب و صدای اذون و نم نم بارون....


[ پنج شنبه 90/3/12 ] [ 10:46 صبح ] [ آیسان ] [ نظر ]
<      1   2   3   4      >
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کد قفل راست کلیک