عشق چیست
|
بندی: سایر تو نیستی و پاییز
از چشمهای مرد عاشقی شروع شده است که تمام درختان را گریسته است در سوگ رفتنت. برنگرد، که بر نمی گردی تو هیچوقت نمی خواهمم داشته باشمت،نترس فقط بیا در خزان خواسته هام کمی قدم بزن تا ببینمت دلم برای راه رفتنت تنگ شده است... [ سه شنبه 89/9/30 ] [ 2:59 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
بندی: سایر می بوسم گونه هایت را با هر نفس به درون می کشمت و در فاصله ی چشم ها و بلندای پیشانی ات به خلسه ای ابدی فرو می روم . باید نگاهم می کردی آن زمان که آیه های دوستی را به دستانت می بخشیدم و از بند بند تنم تن پوشی از نور پیشکش ات می کردم. حالا در غروب نگاهت در انتهای تحمل با انگشتان نازکم سایه ی خیالت را به دلتنگی پیوند می زنم و در برهوت نبودنت رشته های خوشبختی که سوغات آورده بودی را به گردن می آویزم و در امتداد رفتنت سرود خداحافظی را تکرار می کنم مرا به نگاهت راهی نیست و این بیهوده خواستن مدام هستی ام را تباه می کند ... نیازی نیست که دوستم داشته باشی من از خیال بودنت لبریزم... بعد از تو عریانی ام را به آینه می بخشم و قلبت را در سایه ی خواب در آغوش می گیرم می ترسم تنها فصل اشتراکمان -عشق- را به آب سپرده باشی و دستانم در تاریکی چشم هایت بوی تنهایی بگیرند [ سه شنبه 89/9/30 ] [ 2:35 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
دلم می خواست در عصر دیگری دوستت می داشتم
در عصری مهربان تر و شاعرانه تر عصری که عطر کتاب
عطر یاس و عطر آزادی را بیشتر حس می کرد دلم می خواست دلبرم بودی
در روزگار شارل آیزنهاور ژولیت گریکو پل الوار
پابلو نرودا چاپلین سید درویش و نجیب الریحانی دلم می خواست شبی با تو در فلورانس شام می خوردم ان جا که تندیس های میکل انژ هنوز هم نان و شراب را با جهان گردان قسمت می کنند
دلم می خواست تو را در عصر شمع دوست می داشتم در عصر هیزم و بادبزن های اسپانیایی و نامه های نوشته شده با پر و پیراهن های تافته ی رنگارنگ نه در عصر دیسکو ماشین های فراری و شلوارهای جین دلم می خواست تو را در عصر دیگری می دیدم عصری که در آن گنجشکان ، پلیکان ها و پریان دریایی حاکم بودند عصری که از ان نقاشان بود از ان موسیقی دان ها عاشقان شاعران کودکان و دیوانگان دلم می خواست تو با من بودی در عصری که بر گل و شعر و بوریا و زن ستم نبود ولی افسوس ما دیر رسیدیم ما گل عشق را جستجو می کنیم در عصری که با عشق بیگانه است... [ سه شنبه 89/9/30 ] [ 2:31 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
دلــــــم برای دلتنگــی ات سخت تنــگ است... و نمی دانی که بــودنــت تنگنای دلتنگی ام را تنگ تر می کند... وقتی بـــودنت هست و نــــبـــــــودنـت هست. و مــن معلق از بــودن و نبــودنت ... آویزانم به عقر به ها...! گویا تـــــــو نیز از تــبــار آنانی که بام هایشان دو هـــــوا دارد...!
[ سه شنبه 89/9/30 ] [ 2:29 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
نخ به نخ خاطراتت را می ریسم تار یاد و پود یادگاری [ پنج شنبه 89/9/11 ] [ 8:16 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : آیسان ] [ Weblog Themes By : aysan] |