دلم گویی چو موج از خود گریزان است
و از لبخندش ناباوری می بارد و هیهات
مرا دریاب....
خیالم میبرد شاید و شاید خواب
دلم دیوانه بودن با تو را می خواست
ولی مسکین دلم انگشت خاموشی نهاد بر لب