دلم تنگ و دلم تنگ و دلم تنگ
دلت سنگ و دلت سنگ و دلت سنگ
دلم باران دلم نرگس دلم جام
دلت تنها نگاهی ساکت و رام
دلم رسوای شهر و مست و بی تاب
دلت سرگرم بازی، شایدم خواب
دلم خون و دلم خون و دلم خون
دلت خوشحال و خندان ،شاد و گلگون
دلم را بارش ابری گرفته
دلت را خنده ی سردی گرفته
دلم تنها برایت می تپد باز
دلت «ساکت ترین ها »می شود باز
دلم در انتظار روز دیدار
دلت چون قاب خالی روی دیوار
دلم با خاطراتش شاد و مسرور
دلت اما چنان کر ، همچنان کور
دلم با یاد چشمت رفته از دست
دلت اما به این نجوا غریبه است
دلم اما ندارداز تو شکوه
گرچه درده ....
دلت آزاد بوده هر چه کرده