بیا بر هم بزن رسم جدایی را
نوازش کن مرا با دستهای خیس از عشقت
سرم را سخت در بر گیر
که میخواهم ببارم من به دشت شانه هایت
مرا بنگر چنان کز عشق آتش گیرد این غمهای پنهانم
مرا بنشان چنان کز ماه رویت
چراغانی شود شبهای تاریک بیابانم
بیابیا بنگر بیا بنشانبیا آتش بزن این دردهای بی پناهی را
بیابیا کز دوریت جانم بیابان است
بیا بنگر که نام تو
در این شبهای تنهایی
مرا سوزاند
پناهم ده در آغوشت دلم تنگ است