عشق چیست
|
دوباره صدای نرم کوچه را می شنوم . دوباره قاصدک ها آمدند که آمدن را خبرم دهند . وای که چه شیطنتی برای مژدگانی گرفتن دارند . شاخه هایی که از پشت پنجره ی اتاقم پیداست ، به من لبخند می زنند و مرا که در کنج تنهایی ام نشسته ام به ایستادن و تماشا وادار می کنند . گیرایی آن صدا ها و این لبخند ها مرا به پشت بام خانه هدایت می کند . گویی تمام وجودم سراسر عشق شده . انگار زره محبت بر تن کرده ام . احساس عروج دارم ، چشمانم را بستم و آغوشم را به سوی آسمان باز کردم الطاف خدایی را دیدم که چگونه می ریزد کاش می توانستم بر پهنه ی هستی بغلتم و همه ی رحمت های خدا را از روی زمین جمع می کردم که در دامان قلب عریانم بریزم اما حیف که جیره بندی شده بود . رحمت من برای من و رحمت تو برای تو . من هم همپای ابرها گریه می کردم .... برای خودم ، برای او و برای هر کسی که این حب الهی رامی بیند اما آن را نمی فهمد و رهایش می کند . کاش می توانستم بفهمم راز آن چیست ؟!!! راز باریدن ، راز اشک ، راز عشق ... [ پنج شنبه 90/3/19 ] [ 1:39 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : آیسان ] [ Weblog Themes By : aysan] |