عشق چیست
|
تقدیم به دختر دایی عزیزم:آیسان نویسنده:ن و ی د شایدتاالان شصت وهفت تاورق پاره کردم نمیدونستم چی بایدبنویسم!
اماارام لبهام شعری ازفریدون مشیری روزمزمه کرد
وبی اختیارروی کاغذنوشتم:
که صبر.....
راه درازی به مرگ پیوسته است!
تودرارزوی بلندی ودست من کوتاه تودردست امیدی وپای من
خسته است!
همه وجودتومهراست وجان من محروم...چراغ چشم توسبزاست
وراه من بسته...
امروزدلم گرفته،ازچی؟نمیدونم!شایدشعرکمی ازدردروکم کنه امابازهم نمیدونم
پاییزرادوست دارم چون فصل ریزش باران است،عشق رادوست دارم چون دلیل
ریزش اشک است اماکاش دلیل دوست داشتن تورامیفهمیدم!
سلمان هراتی خیلی قشنگ گفته:
پیش ازتواب معنی دریاشدن نداشت
شب مانده وجرات فرداشدن نداشت
چون عقده ای به بغض فرورفته بودحرف عشق
این عقده تاهمیشه سرواشدن نداشت
امروزبه غیردلم،زندگیم هم گرفته،یعنی دل زنگیم هم پره....
انگارپایان همه چیزه،همه بامن قهرند،تنهام....این تنهایی سزای چیست؟
سزای عشق تویاسزای عشق توبه او؟!هرچی هست میدونم که دلم گرفته...
دوست دارم فریادبزنم امانمیشه،کاش بودی وبانفس هات ارومم میکردی!
کاش بودی وباصلابت مردانه ات همراهی ام میکردی تاهمه چیزراثابت کنم
ای ای سفیداسمان خیال من...بی توچه بایدکرد؟کاش بودی واین همه
ظلمت راازمن دورمیکردی،کاش بودی وجلوی ظالم رابه من میگرفتی
ای که بارفتنت جزظلم درحق من هیچ نکردی...
فریدون میگه:من سکوت خویش راگم کرده ام
لاجرم دراین هیاهوگم شدم
من که خودافسانه می پرداختم
عاقبت افسانه مردم شدم.....
کاش تنهایی اصلانبود،کاش این روزگارنبود،کاش سرنوشت چیزدیگری بود
وکاش تقدیرمهربانتربود...ان وقت میشدخندید،میشددربادرقصید
حتی میشدگریست وذره ذره مثل شمع سوخت وبااین دنیا جنگید
توکجایی؟چرانیستی؟یادت رفته که من جزتوکسی روندارم
فقط یه کلمه دیگه میتونم بگم:لعنت به این تنهایی...... [ یکشنبه 89/12/8 ] [ 7:5 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : آیسان ] [ Weblog Themes By : aysan] |