عشق چیست
|
سایر رفتى بدون ِ خداحافظى اما دلم نشکست! چون میدانستم «دلى از سنگ بباید به سر ِ راه ِ فراق» رفتى و حسرت ِ آن نیم نگاه ِ آخر بر دلم ماند اما دلم نشکست! چون میدانستم «روى ار به روى ما نکنى حکم از آن تُست» رفتى و سراغم را هم نگرفتى! اما دلم نشکست! چون میدانستم «نه عجب که خوبرویان بکنند بىوفایی» میدانی از چه دلم شکست؟ از اینکه وقتى میرفتى باران میبارید! با خودم گفته بودم که بعد از رفتنت بدون آنکه ببینى بدون ِ آنکه کسى ببیند خاک ِ راهت را سرمهی چشمانم کنم اما اشک ِ آسمان رد ِ پایت را شست و رفت! با خودم گفته بودم که بعد از رفتنت بوی بودنت را در آغوش میگیرم باران آن را هم شست و رفت حالا من ماندهام و کاسهی آبى که آورده بودم پشت ِ پایت بریزم!
[ چهارشنبه 89/10/8 ] [ 1:41 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : آیسان ] [ Weblog Themes By : aysan] |