اشتیـاقی که به دیـــدار تو دارد دل من
دل ِ من داند و من دانم و داند دل ِمن
بگو آخه جُـرمَــم چیه... که باید اینجور بسوزم ؟
هیچی نگم.... داد نزنم.... لبامـو رو هم بدوزم ؟
نفرین به عشق وعاشقی
نفرین به بخت وسرنوشت
به اون نگاه که عشق ِ تو،
توو سرنوشتِ من نوشــت
نفرین به من
نفرین به تو
نفرین به عشق ِ من و تو...
وقتی دارم با هر نفس از این زمونه سیر می شم
وقتی با یه زخم زبون ، از این و اون دلگیر می شم
باید برم ...باید برم ... باید که بی تو بپرم
آخ که چه سنگین می زنه این نفسای آخرم
سکوت من نشونه رضایتم نیست می دونی
گلایه هامو می تونی از توی چشمام بخونی
خنجر برام بیارید .... من از تبار دردم ..... عُمـــریه بی طلوعم ... مثل غروبی سردم
آیینه دار ِ غــربت... با آدما غریبه .......... هوای چشمای من ..... درحسرت یه سیـبـه
تاریکه سرنوشتم ... فانوس ِ من شکسته
عمریه بغضی سنگین ، راه گلـــومو بســته
از شب به شب رسیدم
از کوچه ها به بن بست
آی آدمای سرخوش
جایی برای من هست؟
سهم کوچک من از عشــق
کوچـــه باریکی است که به بن بست ختم می شود
تو این کوچکترین را هم از من گرفتی