عشق چیست
|
مرا دریاب تو ای تنهاترین شاهد تو ای تنها در این دنیا و هر دنیا
بجز تو آشنایی من نمییابم بجز تو تکیهگاه و همزبانی من نمیخواهم مرا دریاب
تو میدانی که من آرام و دلپاکم و میدانی که قلبم جز به عشق تو و نام تو و یاد تو نخواهد زد
و میدانی که من ناخوانده مهمانی در این ظلمتسرا هستم مرا دریاب که من تنهاترین تنهای بیسامان این شهرم مرا بنگر.. مرا دریاب
قسم به راز چشمانم به اقیانوس بیپایان رویایم به رنگ زرد به رنگ بیوفاییها به عشق پاک به ایمانم به چین صورت مادر به دست خستهی بابا به آه سرد تنهایی به قلب مردهی زاغان به درد کهنهی زندان به اشک حسرت روحم به راز سر به مُهر سینهی اسبم اگر دستم بگیری و از این زندان رها سازی برایت عاشقانه شعر خواهم گفت همین یک قلب پاکم را و روح بیقرارم را که زندانیست به تو ای مهربان تقدیم خواهم کرد
مرا از غربت زندان رها گردان نگاه بیپناهم بر در زندان تنهایی روح خستهام خشکید مرا دریاب مرا دریاب که غمگینم [ پنج شنبه 90/3/19 ] [ 1:37 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
روز مرگم اشک را پیدا کنید، روی قلبم عشق را پیدا کنید روز مرگم خاک را باور کنید روی قبرم لاله را پرپر کنید خانه را وقف نیلوفر کنید پیکرم را غرق در شبنم کنید روز مرگم دوست را دعوت کنید، بعد مرگم خنده سر کنید [ پنج شنبه 90/3/19 ] [ 1:37 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
|
![]()
کاش می دانستی عشق من معجزه نیست
|
![]()
[ چهارشنبه 90/3/18 ] [ 2:22 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
به تو میاندیشم
به تو کز گریة من میخندی
به نگونبختی خود به دل سادة خویش به هما شب که میگفتی
عهد و پیمان من وتو همچنان روح به سوی ابدیت دارد به هما شب که تو ز باغ گل یاس شعر میگفتی
[ چهارشنبه 90/3/18 ] [ 2:18 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
تمامِ شهرِ دلم زیرِ گامهای تو بود که چشمهای تو آغازِ ماجرای تو بود
تو رازهای مرا کوچه کوچه می دیدی وکنجکاویِ تو، رازِ چشمهای تو بود..
میانِ قابِ تنم، پشتِ این نقابِ ظریف چه بود ؟، عکسِ عقابی که در هوای تو بود!
بفکرِ صیدِ تو بودن چه جراتی می خواست برای من که دلم طعمه ای برای تو بود
کسی شبیه من آسان ز درد قصه نگفت در آن زمان که دلم سخت مبتلای تو بود
همیشه چشمِ دلم محوِ دیدنت می شد همیشه گوشِ دلم در پیِ صدای توبود
خوشا به آینه ها چونکه با تو شکلِ تو اند خوشا به پیرهنت، جامه ای که جای تو بود
-که رنگِ آبیِ دریای عشق بود و دلم اسیرِ کشتیِ گیسویِ دلربای تو بود..
خدایِ تو به من عاشق نبود چون تو، ولی امید من همه بر بخشش خدای تو بود..
نگو پِیَ ت ندویدم که پا نداد و نشد که خطِّ فاصله دنبالِ ردِّ پای تو بود
هنوز در دلم از حسرتت نشانی هست کز ابتدا دلِ من در پیِ وفای تو بود..
.. تو ابتدای غزلهایِ وصلِ من بودی اگرچه مُهر جدایی در انتهای تو بود [ چهارشنبه 90/3/18 ] [ 2:16 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
|
[ طراح قالب : آیسان ] [ Weblog Themes By : aysan] |