عشق چیست
|
*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*.*. *
همین نزدیکی است. [ چهارشنبه 92/5/9 ] [ 5:25 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
عارفی کنار جاده نشسته بود و با چشمان بسته در حال تفکر بود. ناگهان تمرکزش با صدای گوش خراش یک جنگجو به هم خورد : « پیرمرد ، بهشت و جهنم را به من نشان بده ! »عارف به او نگاهی کرد و لبخندی زد . جنگجو از این که میدید عارف بیتوجه به شمشیرش فقط به او لبخند میزند، برآشفته شد، شمشیرش را بالا برد تا گردن عارف را بزند! طرفدار کدومشون بودی ؟؟ [ چهارشنبه 92/5/9 ] [ 5:23 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
واژه هایی که عاشقانه می شوند …
ترانه می شوند و یکی میخواند و چه دردآور است … عاشقانه هایی که می نویسی جز او … همه را به یاد عشقشان بیاندازد… و تو … همچنان بنویسی بدون این که عشق کسی باشیو یا حتی در یاد کسی [ چهارشنبه 92/5/9 ] [ 5:17 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
گاهی سخت می شود …
دوستش داری و نمی داند دوستش داری و نمی خواهد دوستش داری و نمی آید دوستش داری و سهم تو از بودنش فقط تصویری است رویایی در سرزمین خیالت دوستش داری و سهم تو از این همه ، تنهایی است ادامه
[ چهارشنبه 92/5/9 ] [ 5:16 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : آیسان ] [ Weblog Themes By : aysan] |