عشق چیست
|
خانه ام ابریست یکسره روی زمین ابریست با آن از فراز گردنه خرد و خراب و مست باد می پیچد .. یکسره دنیا خراب از اوست .. و حواس من آی نی زن که تورا آوای نی بردست دور از ره .. کجایی ؟! خانه ام ابریست اما .. ابر بارانش گرفتست در خیال روزهای روشنم کزدست برفتندم من به روی آفتابم میبرم در ساحت دریا نظاره و همه دنیا خراب و خرد از باد است و به ره نی زن که دایم مینوازد نی .. دراین دنیای ابر اندود راه خود را دارد اندر پیش .. [ چهارشنبه 90/4/15 ] [ 1:16 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
دختر بودن یعنی تمام عمر پای آینه بودن! دختر بودن یعنی پنکک زدن به جای صورت شستن! دختر بودن یعنی کله قند و لی لی لی لی ... دختر بودن یعنی پس این چایی چی شد؟؟! دختر بودن یعنی الگوی خیاطی وسط مجله های درپیت دختر بودن یعنی همونی باشی که مادر و خاله و عمه ت هستن دختر بودن یعنی انتظار خاستگار مایه دار! دختر بودن یعنی چرا خونه اونقد کثیفه ؟؟! دختر بودن یعنی دخترو چه به رانندگی؟ دختر بودن یعنی باید فیلم مورد علاقه تو ول کنی پاشی چایی بریزی! دختر بودن یعنی نخواستن و خواسته شدن! دختر بودن یعنی حق هر چیزی رو فقط وقتی داری که تو عقدنامه نوشته باشه! دختر بودن یعنی شنیدی شوهر سیمین واسه ش یه سرویس طلا خریده 12 میلیون؟ دختر بودن یعنی ببخشید میشه جزوه تونو ببینم؟! دختر بودن یعنی به به خانوم خوشگل....هزار ماشالااااااا... دختر بودن یعنی برو تو ، دم در وای نستا! دختر بودن یعنی لباست 4 متر و نیم پارچه ببره! دختر بودن یعنی خوب به سلامتی لیسانس هم که گرفتی دیگه باید شوهرت بدیم! دختر بودن یعنی کجا داری میری؟! دختر بودن یعنی تو نمیخواد بری اونجا ، من خودم میرم! دختر بودن یعنی کی بود بهت زنگ زد؟! با کی حرف میزدی؟! دختر بودن یعنی خیلی خودسر شدی! دختر بودن یعنی اجازه گرفتن واسه هرچی ، حتی نفس کشیدن! [ چهارشنبه 90/4/15 ] [ 1:15 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
40مزیت برای اینکه به مرد بودنت افتخار کنی! (آخر خنده !) [ چهارشنبه 90/4/15 ] [ 1:12 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
من خوابیدم.....همینجا..... تو اونورتر نشستی...کنار من....اما.... اما داری گریه میکنی.... من خوابیدم....اما با چشمای بسته اشکاتو حس می کنم..... نگاهت پر از غمه.....پر از خواهش...... آخ گریه نکن.....اشکات آتیش می زنه به جونم..... می دونی که طاقت ندارم.... چشمامو باز میکنم....نگات میکنم...لبخند میزنم.... اما...تو...هنوز داری گریه میکنی.... اخم می کنم...از همونایی که تسلیمت می کرد...اما...تو...هنوز داری گریه میکنی.... میام سمتت...دستاتو میگیرم که آروم بشی....که اگه قهری آشتی کنی با دل من.... می دونی که طاقت ندارم.... به دستام که روی دستاته نگاه میکنم....نه.....خدای من..... دستام عبور کرده از دستات....یعنی....؟! نگات میکنم....هنوز داری گریه می کنی.... بغض میکنم....همون بغضی که وقتی با تو بودم فکر نداشتنت سخت میکرد نفس کشیدن رو برام.... اما....اینبار...بغضم میشکنه....گریه میکنم.... فکر نداشتن تو....حس نکردن گرمای دستات...عذابم میده.... به هق هق می افتم.... نه از نبودنم....از غم چشمای بارونیت.... بی اختیار دستای محوم رو میارم سمت چشمات که اشکاتو پاک کنم.... اما...دستام دیگه حس نمیکنن صورت مثل ماهتو.... گریه میکنم...برمیگردم و یه نگاهی به جسم بی جونم میکنم و یه نگاهی به تو.... به تو که الان نشستی کنارم...هنوز داری گریه میکنی....
همه جا تاریکه....می ترسم....یادمه میگفتی هروقت حس ترس کردی خدارو صدا کن.... خدا....خدا..... توی سکوتم داد میزنم....زار میزنم....زانو میزنم....یه فرصت.....
چیک....گرمای یه قطره اشکت رو حس میکنم روی صورتم.... چشمامو باز میکنم...نگات میکنم...لبخند میزنم.... میون گریه هات میخندی.....شکر میکنی و شکر میکنم برای زندگی دوباره.... صدای بارون روی سقف شیروونی میاد.... [ چهارشنبه 90/4/1 ] [ 9:57 صبح ] [ آیسان ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : آیسان ] [ Weblog Themes By : aysan] |