سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مانده بر شانه شعر هایم بار سنگین افسانه هایت * یلدا

12 تیر 90 - 11:50

 


http://omidkaviani.persiangig.com/document/ordibeheshte 87/faseleh.jpg

ای تمام غزل ها فدایت پشت اندیشه ها رد پایت
مانده بر شانه شعر هایم بار سنگین افسانه هایت
با همین بیت های مه آلود می سرایم دلم را برایت
 هستیم جز همین شعر ها نیست باز می ریزم آن را به پایت
 جای صد زخم در سینه دارم از تو اما ندارم شکایت
 خلوت سرد و سنگین دل را پر کن از موج گرم صدایت
از توچیزی نمی خواهم آری جز همین خلوت بی ریایت
با تو باید شبی بود تا دید غیرت سبزت،ای بی نهایت

 


[ چهارشنبه 90/4/15 ] [ 1:18 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
<      1   2   3      >
.: Weblog Themes By Pichak :.

عشق چیست
 
قالب وبلاگ

http://bahar-20.com/pic/albums/userpics/10001/normal_2co2zo8.jpg

 

 کوک کن ساعتِ خویش !

  اعتباری به خروسِ سحری ، نیست دگر     دیر خوابیده و برخاسـتنـش دشـوار است

 

 

کوک کن ساعتِ خویش !

 

که مـؤذّن ، شبِ پیـش

 

 دسته گل داده به آب

 

   . . . و  پیِ غسلِ به حمام شده است

 

 

کوک کن ساعتِ خویش !

 

 شاطری نیست در این شهرِ بزرگ ، که سحر برخیزد

 

    شاطران با مددِ آهن و جوشِ شیرین

                                    دیر برمی خیزند

 

 

کوک کن ساعتِ خویش !

  که سحر گاه کسی

 

  بقچه در زیر بغل ، راهیِ حمّامی نیست

 

  که تو از لِخ لِخِ دمپایی و تک سرفه ی او برخیزی

 

 

کوک کن ساعتِ خویش !

 

 رفتگر مُرده و این کوچه دگر

 

 خالی از خِش خِشِ جارویِ شبِ رفتگر است

 

 

کوک کن ساعتِ خویش !

 

ماکیان ها همه مستِ خوابند

 

 شهر هم . . . خوابِ اینترنتیِ عصرِ اتم می بیند

 

 

کوک کن ساعتِ خویش !

 

که در این شهر ، دگر مستی نیست

 

 که تو وقتِ سحر ، آنگاه که از میکده برمی گردد

 

از صدای سخن و زمزمه ی زیرِ لبش برخیزی

 

 

کوک کن ساعتِ خویش !   

 

اعتباری به خروسِ سحری نیست دگر ،

  

و در این شهر سحرخیزی نیست

 

            .. . . . و سـحر نـزدیک اســـت...


[ جمعه 90/4/24 ] [ 12:17 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

 


http://www.myup.ir/images/39230468534766566365.jpg

من از تو بیدار می شوم
 
نه از خوابِ دیشبم و خوابهای هر شبم
 
تو را می بینم، می خندم
از لحظه های بودنت خرسندم
ترانه ی سپیده می شوی لب بر سکوت شبانه می بندم
 
از آسمان مشرق قلبم طلوع می کنی
 
خورشیدِ روشن صبحی،
 ترانه ام
من بر تمامی عهدهای پر حرارت روز پایبندم
برق نگاه تو می شود، بهانه ی لبخندم

[ جمعه 90/4/24 ] [ 12:13 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

 


http://www.myup.ir/images/39230468534766566365.jpg

من از تو بیدار می شوم
 
نه از خوابِ دیشبم و خوابهای هر شبم
 
تو را می بینم، می خندم
از لحظه های بودنت خرسندم
ترانه ی سپیده می شوی لب بر سکوت شبانه می بندم
 
از آسمان مشرق قلبم طلوع می کنی
 
خورشیدِ روشن صبحی،
 ترانه ام
من بر تمامی عهدهای پر حرارت روز پایبندم
برق نگاه تو می شود، بهانه ی لبخندم

[ جمعه 90/4/24 ] [ 12:13 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

 

در آغوشم بگیر بگذار برای آخرین بار گرمی دستت را حس کنم

 و مرا ببوس تا با هر بوسه ات

 در آسمان پرواز کنم

 

www.hamedhakan29.mihanblog.com

 نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان

 قلبم به پایت افتاده است نرو

 لرزش دستانم و سستی قدمهایم را نظاره کن

 تنها تو را می خواهم بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم

 و بگذار دوباره در آغوشت به خواب روم

 نرو .....

نگذار دوباره تنها شوم


[ جمعه 90/4/24 ] [ 12:10 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
   
درباره وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کد قفل راست کلیک