سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عشق چیست
 
قالب وبلاگ

آمدنت را دروغ چرا، نمی دانم

 

رفتنت اما جشن گرفتن داشت

 

نه که خوشحال باشم؛ نه!

 

رفتنت نوید پرشعر شدنِ تنم بود

 

می شد بنشینم سال ها از سایه ات

 

که دور می شد شعر بنویسم

 

تو ولی نه آمدی و نه رفتی

 

تو خوب می دانستی،

 

نابودی من کار هر کسی نیست!

 

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید


[ چهارشنبه 91/5/11 ] [ 8:53 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

می گریم از نـــو در حیاط خلــــوت دل

شاید که برخیزی تو از خواب گـــــــرانت !

شاید دوباره بشنوم هم چـــون گذشته

" تنها تو را من دوست دارم " از زبــــانت !

شاید دوباره در رگ خشــــکیده ی من

خون صدای تــــــــو بجوشد بار دیگر

شاید نـــــــــگاه تشنه و افسرده ی من

شبنم ز بـــــرگ تو بنوشد بار دیگر ...

شاید دوباره جــــــان بگیرم در خیالت

چون روز های دور این عــــــشق خیالی !

شاید بیابم دست بر انــــــدام سبزت ...

در عمق رویــــای دل انگیز محالی !

شاید بتابد نور آبــــــــی رنگ مهتاب

بر شام تار بـــــــــــی کسی هایم دوباره

شاید بگیرد از دل یــــــــک زورق پیر

دریای عشق تــــــــــــو سراغ تخته پاره ...

بر تارک بی حـــــاصل این کشتزارم

شاید نگاه سبز تــــــــو بذری فشاند ...

شاید مترسک های خـــــــواب آلوده را باز

تا دشت های سبز و پـــــــــر رونق کشاند ...

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید


[ شنبه 91/2/23 ] [ 6:21 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

از همه گرمی عشق محتاج این تک شعله ام !

پس چرا با یک وزش آشفته حالم میکنی؟!

از همه عالم وآدم بریدم،با توام !

پس چرا یکباره خود را از دلم کم میکنی؟!

من همه عشقم پی سراب تو دویدن است !

پس چرا حتی از این وهم،دریغم میکنی؟!

تو که خود کبوترانه پر زدی تا لانه ام !

پس چرا این آشیانه را پر از غم میکنی؟

 

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید


[ شنبه 91/2/23 ] [ 6:20 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

 

 

به دنبال تو می گردم تو ای تنهای تا هرگز

تو ای گمگشته در اندیشه ی فردای تا هرگز

منم، جهل مرکّب، آنکه در آغاز خود مانده ست

بیا ذاتِ مرا معنا کن ای دانایِ تا هرگز

بدون چلچراغ چشم هایت راه تاریک است

بیا فانوس روشن کن، بیا زیبای تا هرگز

نمی دانم چه روزی با حقیقت می خوری پیوند

تو ای مرموز! ای کابوس! ای رؤیای تا هرگز

“تو را من با تمام انتظارم جست وجو کردم *”

ولی پیدا نشد آن عشق ناپیدای تا هرگز!

تو ای آن کس که تنها از فراز کوه می آ ید

بگو صبحی نشسته پشتِ این شب های تا هرگز؟


[ یکشنبه 91/2/10 ] [ 7:8 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

می خوام بدونی که چقدر
واسم عزیزی بدونی

که تا نفس تو سینمه
تو خاطراتم میمونی

می خوام بدونی نفسات
هوای بودن منه

که نبض تند این دلم
به خاطره تو میزنه

می خوام بدونی نباشی
منم از این دنیا میرم

میرم یه جایی که بشه
دستاتو بازم بگیرم

می خوام بدونی میشکنم
وقتی چشات بارونیه

وقتی که غم داره نگات
عشق به همین آسونیه

می خوام بدونی عاشقم
زلال و پاک و بی ریا

برای نمایش بزرگترین اندازه کلیک کنید


[ یکشنبه 91/2/10 ] [ 6:58 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
   1   2      >
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کد قفل راست کلیک