سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عشق چیست
 
قالب وبلاگ



سالهاست کودکانه دویده ام ، در فاصله ی خاکی میان آرزوها و خاطره هایم

هوا سرد بوده است و

هنوز هم .

هر بار با دستهای کوچکم از برکه مشتی آب برداشته ام

تا در انتهای مسیر ، به پای گیاهی بریزم که زنده ماندنش قاموس زیبای زنده ماندن منست

همیشه اما

پس از دویدنی شتابناک در حالی رسیده ام که چند قطره آب بیشتر

در دستهایم باقی نمانده و گیاه من ،

باز تشنه است

من دوباره خود را به برکه می رسانم ،‌ آب بر می دارم ، می دوم و باز ،

نگاه تشنه اش ، مرا به دوباره رفتن و دوباره آمدن وادار میکند

سال هاست ...

****

خدای خوب !

از خستگی هایم شکایت نمی کنم ، از دوری برکه و گیاه

و نه حتی از دستهای کوچکم

فقط گاهی به این می اندیشم

که چه غمگین خواهد بود اگر در انتها ، تنها گواه بی وقفه دویدن من ،

رد پاهایم باشد ، در طول مسیری که تا آنروز ، قطعاً گِل شده است

و  در یک سو مردابی مانده باشد و

سوئی دیگر ، 

                     قامت خمیده ی گیاهی

****

با این حال ،

تا فرصت باقی ست خواهم دوید

خواهم دوید ، در فاصله ی میان آرزوها و خاطره هایم

فاصله ای

                   که آنرا

                                سرنوشت می خواند


[ چهارشنبه 90/2/21 ] [ 7:1 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]



این روزها...
نگاهت که میکنم
پشت حصار ابرهای غبار آلود می بینمت
از تو که حرف میزنم
طعم تلخ وگس تردید به جانم چنگ میزند
شک دارم به خودم
به دلم،به احساسم وبه..........
حتی بودن تو...!
بیقرارم بین بودن ونبودنت
دست وپا میزنم مابین خواستن ونخواستنت
کاش زودتر از اینها فهمیده بودم
کاش برای برگشتن دیر نشده بود
کاش این دل ساده لوح با من کنار می آمد.

پ.ن:باور نمی کنم این تو خود تویی...

پ.ن2: ای معنی انتظار یک لحظه بایست،دیوانه شدن به خاطرت کافی نیست؟
یک لحظه بایست یک جمله بگو:
تکلیف دلی که عاشقش کردی چیست؟

[ چهارشنبه 90/2/21 ] [ 7:1 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی

تو را با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم.

تمام شب برای باطراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم.

پس ازِ یک جستجوی نقره ای در کوچه های آبی احساس

تو را از بین گل هایی که در تنهایی ام رویید

با حسرت جدا کردم

و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی:

دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی

و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی وحسرت رها کردم.

همین بود آخرین حرفت

و من بعد از عبور تلخ و غمگینت

حریم چشمهایم را به روی اشکی از جنس غروب ساکت و نارنجی خورشید وا کردم.

نمی دانم چرا رفتی؟

نمی دانم چرا؟

شاید خطا کردم

و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی نمی دانم کجا ، تا کی ، برای چه ،ولی رفتی!

و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارید

نمی دانم چرا ؟

شاید به رسم و عادت پروانگی مان باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم...!!.


[ دوشنبه 90/2/19 ] [ 3:57 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

در دفتر زندگیت

 

برای سفید ماندن صفحه ی غصه هات

 

 همیشه دعا می کنم

 

 

 

 

 

 




انقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده

 

دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده

 

تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده

 

 

 

 

 

 

 




آینده ی این خونه رو با شمع روشن می کنم

 

هر شب تو رویای خودم آغوشت و تن می کنم

 

آینده ی این خونه رو با شمع روشن می کنم

 

 

 

 

 

در حسرت فردای تو تقویمم و پر می کنم

هر روز این تنهایی و فردا تصور می کنم

 

هم سنگ این روزای من حتی شبم تاریک نیست

 

اینجا به جز دوری تو چیزی به من نزدیک نیست

 

 

 

هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم

 

آینده ی این خونه رو با شمع روشن می کنم

 

هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم

 

آینده ی این خونه رو با شمع روشن می کنم

 

 

 

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده

 

انقدر دورم از تو که دنیا فراموشم شده

 

 

 

دنیای این روزای من درگیر تنهایی شده

تنها مدارا می کنیم دنیا عجب جایی شده

 

 

 

love

هر شب تو رویای خودم آغوشتو تن می کنم

دنیای این روزای من هم قد تن پوشم شده


[ دوشنبه 90/2/19 ] [ 1:6 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
 

دلم برات تنگ شده جونم



عزیزم دلم گرفته


دلم برایت تنگ شده


دلتنگ گرفتنت دستهای گرمت هستم


دلتنگ بوسیدن گونه هایت هستم


آنقدر دلتنگم که


اینک آرزو دارم حتی یک لحظه نیز از راه دور تو را ببینم


عزیزم دلم گرفته ، دلتنگت هستم


کاش همیشه در کنارم بودی


تا دلتنگی به سراغم نمی آمد


کاش همیشه در کنارت بودم تا هیچگاه دلم نمیگرفت


هیچگاه نفهمیدی چقدر به وجودت ،






کاش به سر میرسید ثانیه های دلتنگی


کاش اولین ثانیه در کنار تو بودن فرا میرسید




به یادت هست روز دیدارمان خیره به چشمانم شده بودی ،




اینک دلم برای چشمانت یک ذره شده ،




هنوز مثل قبل مرا دوست داری؟




هنوز وقتی در کنارم نیستی بیقراری میکنی؟


طاقت دوری تو را ندارم عشق من ،


 مگر من جز تو چه کسی را دارم ،


 تو را دارم که دنیای منی


خدایا این دنیای زیبا را از من نگیر


دلم برای دنیایم تنگ شده دنیای من


دلم گرفته ای دنیای من


راستی خیلی میترسم!




میترسم دوباره تنها شوم ،




بیا در کنارم تا آرام شوم ،




بیا در کنارم تا دوباره دنیای زیبای خودم را از نزدیک ببینم


عزیزم خیلی دلم برایت تنگ شده …


 

 بیا در کنارم تا دوباره خوشحال شوم

دوباره همسفر غمها شوم

میترسم تو را از دست بدهم …

هنوز برای دیدنم لحظه شماری میکنی؟

تو هم دلت برایم تنگ شده؟

من هم غرق در چشمان نازنین تو بودم

و هیچگاه نیز به پایان نمیرسید

هیچگاه نفهمیدی چقدر تو را دوست دارم

به آن آغوش مهربانت نیاز دارم


[ چهارشنبه 90/2/14 ] [ 1:35 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
<      1   2   3   4      >
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کد قفل راست کلیک