سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عشق چیست
 
قالب وبلاگ

 

جلسه محاکمه عشق بود  و قاضی عقل 
و عشق محکوم به تبعید به دورترین نقطه مغز شده بود 
یعنی فراموشی 
قلب تقاضای عفو عشق را داشت 
ولی همه اعضا با او مخالف بودند 
قلب شروع کرد به طرفداری از عشق
آهای چشم مگر تو نبودی که هر روز آرزوی دیدن اونو داشتی 
ای گوش مگر تو نبودی که در آرزوی شنیدن صدایش بودی 
و شما پاها که همیشه آماده رفتن به سویش بودید 
حالا چرا اینچنین با او مخالفید؟
همه اعضا روی برگرداندند و به نشانه اعتراض جلسه را ترک کردند 
تنها عقل و قلب در جلسه ماندند
عقل گفت :دیدی قلب همه از عشق بیزارند
ولی من متحیرم که با وجودی که عشق بیشتر از همه تو را آزرده 
چرا هنوز از او حمایت میکنی !؟
قلب نالید: که من بدون وجود عشق دیگر نخواهم بود 
و تنها تکه گوشتی هستم که هر ثانیه کار ثانیه قبل را تکرار میکند 
و فقط با عشق میتوانم یک قلب واقعی باشم 
پس من همیشه از او حمایت خواهم کرد حتی اگر نابود شوم

 


[ شنبه 89/10/18 ] [ 1:31 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

 

be761523de3dc637e4e78b5db2eef150.gif

کاش میفهمـیـدی که دلـم تـنـگ ِ تـو بـود

نـفـسـم حـبـس ِِ تـو بـود ...

عـشق ِ من بهـر ِ تـو بـود ...

کاش میفهمـیـدی که اگـر من رفتـم  ...

نـه که بـی دل بـاشـم !

من بـرای ِ قلبـی بی محبـ ت رفتـم ...

که بـرایـم هیـچ گاه جـای ِ خالـی نداشـ ت ... !

ملیحه هاشمی


[ یکشنبه 89/10/12 ] [ 1:43 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

سلام عزیزم، دلم برات تنگ شده. دلم می خواد با تو باشم، کنارت باشم. دلم می خواد دستات تو

 دستام باشه در حالی که سرم رو می ذارم رو شونه هات. دلم می خواد تو چشای خوشگلت زل

 بزنم و دنیا تو این لحظه متوقف بشه برا همیشه. دلم می خواد تمام خیابون های شهر رو باهات

 قدم بزنم در حالی که از خودمون برا هم می گیم. دلم می خواد تو رستوران روی میز دستات رو

 بگیرم. دلم می خواد هر کی تو رستورانه از عشقی که به هم داریم حسودیش بشه. دلم می خواد

 بدونی از نظر من چقدر خوشگلی. دلم می خواد بدونی چقدر عاشقتم و دوستت دارم. دلم می

خواد قلبم رو پیشت جا بزارم و دلت مال من باشه برا همیشه. دلم همه ی اینارو می خواد و از

 همه بیشتر تو رو

 


[ شنبه 89/10/11 ] [ 5:56 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

 


نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم


[ شنبه 89/10/11 ] [ 5:50 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]



e4ceef65add6.jpg
 
 
 

گاهی غم ها خیلی بزرگ نیستند ... به بزرگی نبودن مادر ... به بزرگی نداشتن نان شب ...

 




به بزرگی یک بیماری لا علاج ... به بزرگی از دست دادن فرزند  ...به بزرگی نقص عضو



       اما سنگین اند...خیلی سنگین !



به جایی می رسی که باید تحمل کنی!

 


سنگینی را تحمل میکنی...دم بر نمیزنی...شکر خدا میکنی ...



در تنهایی اشک میریزی و کاش ها را می شمری!

 



روزهایت با چرا های بی جواب سپری می شود

 



و  به چشم خود می بینی چین های روی صورتت هر روز بیشتر می شود

 



لبخند لب ها هر روز کم رنگ تر


 



، خنده ها رفته رفته بی صداتر!

 



  اندوه چشمان هر روز آشکارتر!

 



و حسرت دوران کودکی بیشتر!



[ پنج شنبه 89/10/9 ] [ 1:25 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
<      1   2   3   4      >
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کد قفل راست کلیک