سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عشق چیست
 
قالب وبلاگ

بانگاهم به گل گفتم از تو زیبا تر چیست؟    گفت زندگی


زندگی کردم دیدم زیباست اما بی وفا


به زندگی گفتم از تو زیباتر چیست؟    گفت عشق 


عاشق شدم دیدم زیباست اما می سوزاند


 به عشق گفتم این چه رسمی است؟


 از تو زیباتر کیست؟گفت دوستی

ادامه مطلب...
[ دوشنبه 88/6/30 ] [ 5:57 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

[ جمعه 88/6/27 ] [ 12:44 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

امشب دلم خیلی براش تنگ شده خیلی انقدرکه ارزومیکنم کاش میشدباسرعت نورخودمو


بهش برسونم وفقط بهش نگاه کنم وبرگردم بیادش سکوتی میکنم بلندترازفریاد......شبت بخیرمهربونم


 


 


رسم این شهرعجیب است بیابرگردیم


رسم این قوم غریب است بیابرگردیم


یک نفربودکه مادل به نگاهش دادیم


خنده اش سردوغریب است بیا برگردیم


درشهرماعشق فریب است بیابرگردیم


دراینجاعشق منع است بیابرگردیم


جای بعلاوه صلیب است بیابرگردیم


بیا برگردیم



[ جمعه 88/6/27 ] [ 12:38 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
 

در مکتب ما رسم فراموشی نیست! در مسلک ما عشق هم آغوشی نیست! مهر تو اگر به هستی ما افتاد هرگز به سرش خیال خاموشی نیست


خواستم برایت هدیه بگیرم
گل گفت: که مرا بفرست که مظهر زیباییم
برگ گفت: که مرا بفرست که مظهر ایستادگی ام
بید گفت: که مرا بفرست که مظهر ادبم که همیشه سر به زیر دارم
به فکر فرو رفتم و سرم را به زیر انداختم به ناگاه قلبم را دیدم
که بهترین چیز در زندگیم هست
به ناگه فریاد زدم  که قلبم را می فرستم چون
او خود زیباست، مظهرایستادگیست
سر به زیرو با نجابت است  نویسنده:نوید



[ جمعه 88/6/27 ] [ 12:33 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
 


ای همه من! وقتی تو آمدی دلم به رویت خندید!اندوه تنهاییم در زلال چشمه های نگاهت خود راشست و سِحر جادوی حضورت مرا به یادم آورد . تورا وقتی یافتم که همه حجره های دلم به عطر نام تو معطر شدند و نفس نفس ، حضورت را با دم و بازدم حس میکردم و به خاطرِت جان می سپردم ! تو در شبستان خیالم نازل شدی ! طعم دعاهای اجابت شده ام بودی ، اولِ روشنی و آغاز تَبَم بودی .. از پشت پرده لرزان اشکهایم دیدی که قابل بودم پس به حریم خلوتم پا گذاشتی !


ای همه من ! وقتی تو آمدی روی حریر برف تازهِء بر زمین نشسته پا گذاشتم تا از چشمهای تَرَم به شوق دیدارت گل ببارم ! دیدی که کبوترهای حرم دل ، چه معصومند و بر سر هر سفره ای که به سخاوت گشوده باشند ، بی دعوت می نشینند و یقین دارند میزبان عاشق است و من عشق را می شناختم ! همان حسِ تازهِ رسیدن ، که بی تابِ بخشش بود ! همان نوازشی که بر سر شاخه های لختِ درختان ، جاپای جوانه های مشتاق رویش را لمس میکرد . همان عطر آشنایی که دل زمستان را گرم میکرد.


ای همه من ! وقتی تو آمدی ، دیدی که من عاشقم ! فریاد میزنم و کوچه های برفی را از خواب بیدار میکنم . میخواهم به دلکوبه های من گوش بسپارند و همراه من چرخ بزنند، همهء آوازهای خفته در رگ درختان خوابزده !


ای همه من ! کجا می گریزید؟! عشق سهم ماست ! این دست را هر جا به سمتت جاودانگی را پیشکش میکند بگیر و رها مکن !


ای همه من ! وقتی که تنهایی مجالی شد تا تو را بیابم ، وقتی سکوت شبانه ام فرصتی شد تا صدای قدمهای نورانی ات را بشنوم ، وقتی دور از های و هوی مشغله ها بر قلبم فرود آمدی ، از آن پس دریافتم که زندگی خط فاصله ای است از اینجا تا ابدیت ، لحظه ها کوتاه نیستند و هر لحظه با حضور عشق عمری به بلندای عمر زمینیان دارد و قدرتی به عظمت خواستن و توانستن !


پس از آن روز دریافتم که سخت ، سخت نیست اگر تو نرم باشی ! و هرگز سختی نمیتواند بر نرمی غلبه کند . دریافتم که عشق نرم است و میتواند بر هر کینه و عداوتی غلبه کند . مهربانی ، نرم است و میتواند خشونت را مغلوب کند . صبوری نرم است و میتواند بر رنج پیروز شود .


 


ای دوست


عاشق شو


گویا هرگز کسی دلت را نشکسته!


 و زندگی کن گویا بهشت اینجاست...


[ جمعه 88/6/27 ] [ 12:31 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کد قفل راست کلیک