سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عشق چیست
 
قالب وبلاگ
کرگدن گفت:نه ,امکان ندارد.کرگدنها نمی توانند با کسی دوست بشوند.
دم جنبانک گفت:اما پشت تو می خارد.لای چینهای پوستت پر از حشره های ریز است.یکی باید پشت تو را بخاراند.یکی باید حشره های تو را بردارد.
کرگدن گفت: اما من نمی توانم با کسی دوست بشوم.پوست من خیلی کلفت است.همه به من می گویند پوست کلفت.
دم جنبانک گفت:اما دوست عزیز,دوست داشتن به قلب مربوط میشود نه به پوست.
کرگدن گفت:ولی من که قلب ندارم,من فقط پوست دارم.
دم جنبانک گفت:این که امکان ندارد,همه قلب دارند.
کرگدن گفت:کو,کجاست؟من که قلب خودم را نمی بینم.
دم جنبانک گفت:خب,چون از قلبت استفاده نمی کنی,قلبت را نمی بینی.ولی من مطمئنم که زیر این پوست کلفت یک قلب نازک داری.
کرگدن گفت:نه,من قلب نازک ندارم,من حتما یک قلب کلفت دارم.
دم جنبانک گفت:نه,تو حتما یک قلب نازک داری,چون به جای اینکه دم جنبانک را بترسانی,به جای اینکه لگدش کنی, به جای اینکه دهن گشاد و گنده ات را باز کنی وآن را بخوری,داری با او حرف می زنی.
کرگدن گفت:خب , این یعنی چی؟
دم جنبانک گفت:وقتی که یک کرگدن پوست کلفت ,یک قلب نازک دارد یعنی چی؟یعنی اینکه میتواند دوست داشته باشد,میتواند عاشق شود.
کرگدن گفت:اینها که میگویی یعنی چه؟
دم جنبانک گفت:یعنی...بگذار روی پوست کلفت قشنگت بنشینم,بگذار...
کرگدن چیزی نگفت.یعنی داشت دنبال یک جمله ی مناسب می گشت.فکر کرد بهتر است همان اولین جمله اش را بگوید.
اما دم جنبانک پشت کرگدن نشسته بود و داشت پشتش را می خاراند.داشت حشره های ریز لای چین های پوستش را بر می داشت.
کرگدن احساس کرد چقدر خوشش می آید! اما نمی دانست از چی خوشش می آید.
کرگدن گفت:اسم این دوست داشتن است؟اسم این که من دلم می خواهدتو روی پشت من بمانی و مزاحم های کوچولوی پشتم را بخوری؟
دم جنبانک گفت:نه,اسم این نیاز است, من دارم به تو کمک می کنم و تو از این که نیازت بر طرف میشود احساس خوبی داری.یعنی احساس رضایت می کنی,اما دوست داشتن از این مهمتر است.
کرگدن نفهمید که دم جنبانک چه میگوید.
روزها گذشت,روزها,هفته ها و ماه ها و دم جنبانک هر روز می آمد و پشت کرگدن می نشست.هر روز پشتش را می خاراند و هر روز حشره های کوچک مزاحم را از لای پوست کلفتش بر می داشت و کرگدن هر روز احساس خوبی داشت.
یک روز کرگدن به دم جنبانک گفت: به نظر تو این موضوع که کرگدنی از اینکه دم جنبانکی پشتش را می خاراند و حشره های مزاحمش را می خورد احساس خوبی دارد,برای یک کرگدن کافی است؟
دم جنبانک گفت:نه,کافی نیست.
کرگدن گفت:درست است کافی نیست.چون من حس میکنم چیزهای دیگری هم دوست دارم.راستش من بیشتر دوست دارم تو را تماشا کنم.
دم جنبانک چرخی زد و پرواز کرد, چرخی زد و آواز خواند, جلوی چشمهای کرگدن.کرگدن تماشا کرد وتماشا کرد و تماشا کرد, اما سیر نشد.
کرگدن میخواست همین طور تماشا کند.کرگدن با خودش فکر کرد این صحنه قشنگ ترین صحنه ی دنیاست و این دم جنبانک قشنگ ترین دم جنبانک دنیا و او خوشبخت ترین کرگدن روی زمین.وقتی که کرگدن به اینجا رسید احساس کرد که یک چیز نازک از چشمش افتاد.
کرگدن ترسید و گفت:دم جنبانک,دم جنبانک عزیزم,من قلبم را دیدم.همان قلب نازکم را که می گفتی! اما قلبم از چشمم افتاد.حالا چه کار کنم؟
دم جنبانک برگشت و اشک های کرگدن را دید.آمد و روی سر او نشست و گفت:غصه نخور دوست عزیز,تو یک عالم از این قلبهای نازک داری.
کرگدن گفت:راستی,اینکه کرگدنی دوست دارد دم جنباکی را تماشا کند و وقتی تماشایش میکند قلبش از چشمش می افتد,یعنی چه؟
دم جنبانک چرخی زد و گفت:یعنی اینکه کرگدنها هم عاشق میشوند!
کرگدن گفت:عاشق یعنی چه؟
دم جنبانک گفت:یعنی کسی که قلبش از چشمهایش میچکد.
کرگدن باز هم منظور دم جنبانک را نفهمید.اما دوست داشت دم جنبانک باز حرف بزند,باز پرواز کند و او باز هم تماشایش کند و باز قلبش از چشمهایش بیفتد.
کرگدن فکر کرد اگر قلبش همین طور از چشمهایش بریزد,یک روز حتما قلبش تمام می شود.
آن وقت لبخند زد و با خودش گفت:من که اصلا قلب نداشتم,حالا که دم جنبانک به من قلب داد چه عیبی دارد؟!بگذار تمام قلبم را برای او بریزم

[ چهارشنبه 88/8/27 ] [ 5:54 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

خلقت زن



از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت.

فرشته ای ظاهر شد و عرض کرد : « چرا این همه وقت صرف این یکی می فرمایید ؟ »

خداوند پاسخ داد : « دستور کار او را دیده ای ؟ »

او باید کاملا" قابل شستشو باشد، اما پلاستیکی نباشد.

باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.



باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند..



باید دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.



بوسه ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند.



و شش جفت دست داشته باشد.



فرشته از شنیدن این همه مبهوت شد.



گفت : « شش جفت دست ؟ امکان ندارد ؟ »



خداوند پاسخ داد : « فقط دست ها نیستند. مادرها باید سه جفت چشم هم داشته باشند.



تازه به این ترتیب، این می شود یک الگوی متعارف برای آنها. »


خداوند سری تکان داد و فرمود : بله.



یک جفت برای وقتی که از بچه هایش می پرسد که چه کار می کنید،



از پشت در بسته هم بتواند ببیندشان.



یک جفت باید پشت سرش داشته باشد که آنچه را لازم است بفهمد !!



و جفت سوم همین جا روی صورتش است که وقتی به بچه خطاکارش نگاه کند،



بتواند بدون کلام به او بگوید او را می فهمد و دوستش دارد.



فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.



« این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید » .



خداوند فرمود : نمی شود !!



چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم.



از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند، یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند



و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد.



فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.



« اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی » .



« بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده ام. تصورش را هم نمی توانی بکنی که تا چه حد می تواند تحمل کند



و زحمت بکشد . »



فرشته پرسید : « فکر هم می تواند بکند ؟ »



خداوند پاسخ داد : « نه تنها فکر می کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد . »



آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.



« ای وای، مثل اینکه این نمونه نشتی دارد. به شما گفتم که در این یکی زیادی مواد مصرف کرده اید. »



خداوند مخالفت کرد : « آن که نشتی نیست، اشک است. »



فرشته پرسید : « اشک دیگر چیست ؟ »



خداوند گفت : « اشک وسیله ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش. »



فرشته متاثر شد



شما نابغه اید ای خداوند، شما فکر همه چیز را کرده اید، چون زن ها واقعا" حیرت انگیزند.



زن ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می کند.



همواره بچه ها را به دندان می کشند.



سختی ها را بهتر تحمل می کنند.



بار زندگی را به دوش می کشند،



ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می پراکنند.



وقتی می خواهند جیغ بزنند، با لبخند می زنند.



وقتی می خواهند گریه کنند، آواز می خوانند.



وقتی خوشحالند گریه می کنند.



و وقتی عصبانی اند می خندند.



برای آنچه باور دارند می جنگند.



در مقابل بی عدالتی می ایستند.



وقتی مطمئن اند راه حل دیگری وجود دارد، « نه » نمی پذیرند.



بدون کفش نو سر می کنند، که بچه هایشان کفش نو داشته باشند.



برای همراهی یک دوست مضطرب، با او به دکتر می روند.



بدون قید و شرط دوست می دارند.



وقتی بچه هایشان به موفقیتی دست پیدا می کنند گریه می کنند و و قتی دوستانشان پاداش می گیرند، می خندند.



در مرگ یک دوست، دل شان می شکند.



در از دست دادن یکی از اعضای خانواده اندوهگین می شوند،



با این حال وقتی می بینند همه از پا افتاده اند، قوی، پابرجا می مانند.



آنها می رانند، می پرند، راه می روند، می دوند و برای شما ایمیل می فرستند



که نشان تان بدهند چه قدر برای شان مهم هستید.



قلب زن است که جهان را به چرخش در می آورد.



زن ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند.



می دانند که بغل کردن و بوسیدن می تواند هر دل شکسته ای را التیام بخشد.



کار زن ها بیش از بچه به دنیا آوردن است،



آنها شادی و امید به ارمغان می آورند. آنها شفقت و فکر نو می بخشند.



زن ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند.



و خدا بزرگ بود و او بود که دانای اسرار است.


[ شنبه 88/8/16 ] [ 12:16 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
ازآنجا که خیلی از ما به سختی می توانیم عشقمان را برای خود تعریف کنیم، ابراز آن هم مطمئناً کار بسیار دشوارتری خواهد بود. ممکن است وارد یک رابطه شوید و ندانید که قبل از اینکه فرد مقابلتان به شما بگوید، شما به او بگویید که دوستش دارید یا نه. اگر قبل از طرف مقابلتان عشقتان را ابراز کنید، این ریسک را می پذیرید که شاید عشقتان متقابل نباشد. ازآنجا که عشق یکطرفه خیلی عذاب آور است، پس قبل از اینکه آنرا ابراز کنید، مطمئن شوید که حستان واقعی است.


اگر تقریباً مطمئن هستید که طرف مقابل خیلی خوب پذیرای ابراز عشق شما می شود، یکی از راه های ابراز آن نوشتن نامه است. این یکی از رمانتیک ترین راه های نزدیک شدن به یک نفر است. در زیر به چند نکته برای
نوشتن نامه عاشقانه اشاره می کنیم:

· نامه تان باید کاملاً شخصی و از ته قلبتان باشد.

· همانطور که حرف می زنید نامه بنویسید. لازم نیست لحن نویسنده ها را داشته باشید.

· روی فردی که می خواهید برایش نامه بنویسید تمرکز کنید. این باعث می شود بتوانید احساسات واقعیتان را روی کاغذ بیاورید.

· توضیح دهید که آن فرد چطور به زندگی شما معنا می دهد.

· از استفاده از کلماتی مثل برای همیشه، ماندنی، جاودانی، شور و عشق، از خودگذشتگی و امثال آن نترسید.

· روی ابراز افکارتان متمرکز شوید. شاید هم دلتان بخواهد از جملات معروف عاشقانه یا شعرهای عاشقانه در نامه خود استفاده کنید.

· با خط خودتان نامه را روی یک کارت زیبا بنویسید.


بااینکه ممکن است ابراز عشق در ابتدا ترسناک به نظر برسد اما نباید از به زبان آوردن یا روی کاغذ بردن حرف دلتان بترسید. اگر طرف مورد نظرتان هم همان احساس را داشته باشد، پس دیگر هر دو شما می دانید که هم را دوست دارید و این مسئله شما را به هم نزدیک تر می کند. اما اگر طرف مقابلتان واکنش مثبتی به ابراز عشق شما نداد، آنوقت می فهمید که باید احساساتتان را تا زمانیکه او هم به شما علاقه مند شود، برای خودتان نگه دارید و اگر چنین روزی نرسید باید آن فرد را فراموش کنید

[ شنبه 88/8/16 ] [ 12:10 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

همه میگن تنهایی درده ولی به نظر من تنهایی بr123.jpgالاترین نعمتیه که خداوند به انسانها داده

انسانها تنها زاده شدن و تنها هم از دنیا میرن

خود خدا هم تنهاست

 پس چرا ما همش دنبال کسی میگردیم که تکمیلمون کنه

هیچکس غیراز خودمون نمیتونه تکمیلمون کنه

هیچکس غیر از خودمون دلش واسمون نمیسوزه

هیچکس نمیتونه درکمون کنه

چون کسی از درونمون خبر نداره

فقط خودتی که میدونی چیکار کردی و چه خواهی کرد

خودتی که میدونی چی میخوای

فقط خودتی که نیازاتو میدونی

مطمئن باش اگرم کسی بیاد طرفت اصلا واسه خودت نیست

چون همه ی آدما توی هرکاری اول خودشون و منافعشون و میبینن بعد تصمیم به کاری میگیرن

اگی کسی اومد سراغت و گفت که به خاطر خودت اومدم

بدون که داره دروغ میگه حتما یه چیزی دیده که اومده

همون آدم اگه یه روزی منافعش به خطر افتاد

نه تنها پاشو روی تو بلکه روی همه چی میذاره تا منافعش و از دست نده

اونوقت تو میمونی و یه کوه غم و قصه که باید بشینی و تا آخر عمر خودتو سرزنش کنی

پس بهتر نیست که همیشه تنها بمونیم و هیچکس و وارد زندگی نکینم

عشق و دوست داشتن فقط مخصوص خداست

فقط اونه که تورو واسه هیچی نمیخواد

اونه که ازت هیچ انتظاری نداره به جز بندگی

اونه که اگه از ته دل صداش کنی بدون هیچ چشمداشتی جوابتو میده

اونه که اگه کاری واست میکنه هیچوقت به روت نمیاره هیچوقت منتشو سرت نمیزاره

پس اگه خوب فکر کنی خودتم اونو انتخاب میکنی


[ شنبه 88/8/16 ] [ 12:3 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

                                            زمان دوباره بر می گشت


                           یا بی تو زمان عمر من سر می گشت


ای کاش...

ادامه مطلب...
[ دوشنبه 88/6/30 ] [ 5:58 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
<      1   2   3   4   5   >>   >
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کد قفل راست کلیک