سفارش تبلیغ
صبا ویژن
عشق چیست
 
قالب وبلاگ

 

حیدر میرانی؛
 چقدر استاد حسین لُر‌زاده را می‌شناسیم ؟

قوم لر همواره به عنوان متمدن ترین قوم تاریخی ایران بر تارک تاریخ ایران زمین می‌درخشد ... بسیاری از مفاخر قوم لر را می‌شناسیم ... اما هستند کسانی که خود قوم لر شناخت چندانی نسبت به آن ندارند ... یکی از این افراد آقای حسین لر‌زاده است که بسیاری از تهرانی‌ها و هنرمندان او را می‌شناسند ....اما لُرها شناخت چندانی نسبت به ایشان ندارند ...

  

بنده در خصوص این که ایشان دقیقن مهاجر کدام منطقه لُر نشین به تهران بوده اطلاع دقیقی ندارم و به تازگی اقدام به جمع آوری اطلاعات در خصوص کرده‌ام  ... پس از تولد نام حسین لرزاده ، “ حسین‌آقا “ فرزند “ استاد محمدخان معمار “ در شناسنامه ثبت شد‌، اما پس از تعویض شناسنامه و بر طبق قانون آن زمان و حذف کلمه آقا‌، حسین آقا فرزند محمد درج گردید و نام‌خانوادگی از “ لر“ به “ لرزاده “ مبدل شد‌. نام خانوادگی «‌لرزاده‌» از آن رو به این خانواده اطلاق شد که “ لر‌“ را نشانه صفا و سادگی می‌پنداشت . پدر استاد لرزاده از آن جا که در دستگاه دارای اتابک به سقایی اشتغال داشت به «‌استاد محمد‌خان سقا‌» شهرت یافت . پدر «‌استاد محمد‌»، «محمد اسماعیل سقاباشی معمار» بود، که در تیمچه اتابکی در بازار «دنباله خندق » از کارهای وی است. مادر استاد “صاحبیه اجاق“ از روستای کله دره نزدیک قزوین بوده است .[1]

اوضاع اجتماعی و شرایط زندگی

حسین لرزاده پس از سه دختر شوهر رفته، زمانی که پدر در سنین کهولت به سر می‌برد در بیرونی خانه “استاد غلامحسین افشار “ در کوچه قلمستان، نزدیک باغ و حمام حاج عبدالصمد که در اجاره پدر استاد بود، متولد شد. پس از چندی خانه ایشان به مکانی در نزدیکی بازارچه نایب آقا و سراب وزیر منتقل شد. در آن دوران این خانه مجلس و محضر معماران عصر از جمله مرحوم استاد «علی مازندرانی» استاد «مهدیخان صنیع الوزراء» استاد «حسین لنگه دنیایی» استاد «ابوالقاسم آب باریکه» و ... بود .

حسین لرزاده [2]در سال 1285 هـ‌.ش در تهران، کوچه قلمستان نزدیک باغ و حمام حاج عبدالصمد چشم به جهان گشود. پدر ایشان استاد محمد لرزاده از معماران نامی دوره‌ اتابک و همکار حاج حسن صنیع الدیوان، معمار اتابکی بود. از یادگارهای استاد محمد لرزاده، ‌می‌توان از‌ مسجد حاج حسن صنیع الدیوان، سید نصیر الدین، یکی دو ایوان در مدرسه‌ سپهسالار، از گردن به پایین گنبد سر قبر آقا و خط بنایی دور آن و حوضخانه‌ آینه کاری حسینیه امیربهادر یاد کرد. استاد حسین لرزاده از هفت سالگی چندی نزد میرزا حسن به مکتب رفت. لرزاده خودش می‌گوید :«علاقه من به هنر به آنجا کشید که سر از شعبه مجسمه‌سازی مدرسه کمال‌الملک درآوردم. یعنی پدر را راضی کردم که بروم مدرسه کمال‌الملک و آموزش ببینم. اصلاً یک نوع دلواپسی داشتم. انگار هیچ چیز راضی‌ام نمی‌کرد. پنجه‌هایم انگار می‌خواست چیزی مثل گل و خاک را بفشارد و به چیزی شکل بدهد که نمی‌دانستم چیست. شاید یک مجسمه و یا چیز دیگری فقط نوعی جوشش در درونم احساس می‌کردم.»

 سپس به مدرسه‌ مقابل منزل محتشم‌السلطنه فرستاده شد و استعدادهای هنری ایشان از همان زمان نمایان گشت. در محضر درس پدر نیز از بهترین‌ها بود؛ در حالی که دیگر هنرآموزان از سختی کار در رنج بودند او با وجود سن کم، چند زمینه‌ گره را در کلاس طراحی می‌کرد آن چنان که همگان را به حیرت می‌انداخت.

 پس از اتمام دوره‌ ابتدایی به دبیرستان سلطانی واقع در پل امیربهادر و از آنجا به مدرسه‌ کمال الملک برای یادگیری مجسمه سازی رفت. این دوران یک سال و نیم به طول انجامید. سپس به محضر درس سیدمحمد تقی نقاش باشی رفت. در تمام این دوران، علاوه بر مکتب، درخانه نزد پدر نیز مشق معماری می‌کرد.

 پس از خلع احمد شاه از سلطنت، کارگاه نقاشی سید محمد تقی نقاش باشی واقع درخیابان ناصریه به دلیل طرح اصلاحی خیابان، از میان رفت و استاد لرزاده با کسب اجازه از استاد خود،‌ کارگاه کوچکی جنب مسجد مجدالدوله،‌ بین چهارراه حسن‌آباد و گذر تقی‌خان به نام «نقاشخانه‌ حسین لرزاده» دایر کرد. پدر استاد در سال 1305 درگذشت. در این زمان استاد لرزاده با دعوت استاد جعفرخان کاشانی که دست اندر کار ساختن عمارت سنگی تپه علی‌خان در سعد آباد بود، به کار نقاشی در یکی از اتاق‌های این عمارت مشغول شد.

پس از آن، طراحی و ساخت سر در ایرانی برای بانک شاهی واقع در توپخانه – بانک تجارت کنونی– را انجام داد. رسمی‌سازی سر در مدرسه دارالفنون و بالکن پیرایش در ابتدای خیابان لاله‌زار و مطبعه‌ یمنی در خیابان فردوسی نیز از کارهای ایشان در این دوران است.

پس از آن عمارت محروقه‌ مجلس شورای ملی را تعمیر کرد. استاد لرزاده در سال 1311 برای ساختن آرامگاه فردوسی به توس رفت و مدتی با مرحوم عماد الکتاب که در آن هنگام ایام کهولت را می‌گذراند و برای خطاطی اشعار و نوشته‌های مقبره‌ حکیم توس به آنجا رفته بود، همدم و محشور شد و شبها در نزد او مشق خط می‌کرد. خود وی از قول مرحوم عمادالکتاب می‌گوید: «حالا چه عیبی دارد در کنار معماری، خوب هم بنویسی».

تاریخ پایان آرامگاه فردوسی مصادف با 30 سالگی استاد بود. وی در ضمن آن اشعاری نیز ذکر کرده است:‌

 

 به شمسی شد اتمام آرامگه  

هزار و سه صد از پی‌اش، سیزده               

 

پس از اتمام کار آرامگاه فردوسی،‌ استاد به تهران بازگشت و مشغول به کار کاخ مرمر شد. گنبد این کاخ هم از آثار ایشان است. همچنین بنا به درخواست آیت الله بروجردی،‌ مسجد اعظم قم را طرح ریزی و اجرا کرد.

آثار یادبودی لرزاده : ویژگی دیگر در کار استاد لرزاده، اگر بی سابقه نباشد، کم سابقه‌است. به عنوان مثال سردر دارالفنون که طرح و عمل وی است، آن چنان با ساختمان اصلی پیوند زده شده که اصلا تصور دارالفنون بدون این سردر، بعید می‌نماید. یا سر در بانک شاهی میدان توپخانه که یک چهار کاسه را در درون خود جای داده و به عنوان ورودی حتی در مقایسه با آنچه که امروزه در چنین مواقعی به کار می‌برند، نقشی بی بدیل و در عین حال غیرمتظاهرانه و ناگسستنی با خود بنای اصلی دارد.

 از بزرگترین و شاخص‌ترین بنای یادبودی که استاد هم در طراحی و هم در ساخت آن نقش نخست را ایفا کرده، می‌توان به مقبره فردوسی اشاره کرد. این مقبره نخست توسط مرحوم آندره گدار پایه ریزی شده و تا پله دوم نیز اجرا گردیده بود؛ اما طرحی که برایش در نظر گرفته شده بود، هرمی چون اهرام مصر بوده‌است. ذکاء الملک فروغى نخست وزیر وقت از این طرح مصرى به شگفت مى آید و بالاخره چیزى- لابد از جنس تعصب- در درون مسئولان دوران به جوش مى آید و آن طرح ناهمساز و ناهمخوان پذیرفته نمى شود و در نهایت لرزاده ایرانى به عنوان جایگزین گدار فرانسوى انتخاب مى شود و آن حجم سنگى مکعب شکل را بر روى بنایى که دیگر قسمت هاى آن اجرا شده بود، مى سازد.[3] استاد لرزاده مأمور طراحی و ساخت مقبره حکیم فردوسی می‌شود و طی دو سال طرح را اجرا و به اتمام می‌رساند. از آنجا که فردوسی شاعری شیعه مذهب است، استاد در سردابه مقبره یک چهار کاسه به نشانه ارکان اربعه شیعه برروی سنگ بنا می‌کند و سپس از طریق سوسن‌ها، کناری به حجرات دیگر زیربنای یادبود مرتبط می‌سازد. استادان و همکاران لرزاده از جمله استاد کارانی که از نظر اجرایی با استاد همکاری داشته‌اند، می‌توان به مرحوم حاج محمد معمار کاشانی و حاج محمد شعر باف، حاج حسن خواتین شیرازی و حاج حسین شکل آبادی اشاره کرد.

در مسجد سپهسالار هنرمندان دیگری نیز بوده‌اند که نام آنها در لوحه جنب محراب گچ بری شده، آمده‌است. به عنوان مثال، کاشیکاری سر در جلوخان، کار اسدالله عموحسین و معرق کار حسین برهانی است. قسمت زنانه مسجدلرزاده و سردر، با کمک حاج حسن انگشت باف به انجام رسیده‌است. در مقبره فردوسی نیز با هنرمندانی چون مرحوم عمادالکتاب، عباس و غلامعلی دهشیری و حسین حجار باشی همکاری داشته‌است. از همکاران استاد لرزاده در گنبد کاخ مرمر می‌توان از احمدخاک نگار مقدم و طاهرزاده بهزاد نام برد. استاد لرزاده در مجلس ترحیم مرحوم استاد محمدکاشی گفته‌است: «اینها دستهای ما و انگشتانمان هستند که یکی یکی قطع می‌شوند.» آثار حسین لرزاده هرکدام به جهتی از دیگر کارهای وی شاخص و متمایزند. اما خود می‌گوید: «در هیچ بنایی همچون کاخ مرمر همه استادان جمع نبوده‌اند». در واقع این کاخ، جامع کلیه هنرمندان زمان خود بوده‌است.

 

 فعالیت علمی ، فرهنگی و هنری :

- عضو پیوسته‌ فرهنگستان هنر ایران

- تالیفات و ترجمه ها :

   - احیای هنرهای از یاد رفته جلدهای1و2و3

   - خاطرات از انقلاب تا انقلاب

   - نغمه‌ لرزاده، دیوان اشعار

   - صد امید، مجموعه‌ اشعار

 

جوایز :

   - مدال فردوسی در سال 1313 به مناسبت هزاره‌ حکیم فردوسی برای طراحی و ساخت ساختمان مقبره حکیم توس

   - مدال و نشان لیاقت علمی از نوع درجه‌ سوم برای لیاقت استاد در معماری

   - مدال درجه‌ اول همایون

   - مدال درجه پنجم همایون برای معماری کاخ‌ها

   - نشان درجه‌ پنجم تاج برای معماری کاخ‌ها

   - دریافت درجه‌ کارشناس آستانه‌ مقدسه‌ حسینی ( کربلا) به خاطر تعمیرات آستانه‌ مقدس به ویژه جدیت در تجدید بنای ایوان بزرگ .

   - نشان درجه‌ چهارم همایون به خاطرکارشناسی و تصدی ساختمان های کاخ ها

   - مدال یادبود به خاطر مشاوره‌ عالی ساختمانی در سازمان کل فنی و خدمات اجتماعی

   - نشان درجه‌ چهارم تاج برای مشاوره‌ فنی

   - نشان فرهنگستان هنر ایران به عنوان منتخب فرهنگستان در بزرگداشت نام آوران سال


[ پنج شنبه 91/5/19 ] [ 5:40 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]

فرمانده شجاع دسته بلال گروهان قدس گردان همیشه پیروز کربلا  جناب آقای سقا لرزاده که همیشه با کلاه مشکی زیبائی که بر روی سر داشت و قد بلند و چهره زیبا و نورانیش در گردان شناخته می شد .

سقا فرمانده ای زیرک و شجاع بود و خیلی انرژی داشت . در ماموریتی که توفیق بود در پدافندی شهر خورمال عراق در کنار تپه معروف رشن با هم بودیم و حقیر از معاونت اطلاعات نیروی زمینی سپاه به لشگر هفت ولیعصر (عج)  ماموریت داشتم در کردستان زیبای عراق خاطرات جالبی دارم که برای شما نقل میکنم .

اولا باید بگویم که در این ماموریت بود که من عینکی شدم ! چون در کمین بودیم و به همین دلیل  خیلی از دوربین های دید در شب استفاده میکردیم لذا تاثیر سوئی بر دیدگان رزمنده ها داشت و حقیر هم مصون نماندم .

پست من بعد از پست هوشنگ دشت بزرگ بود که در جبهه و مسجد معروف است به هوشی ! من در حال تحویل گرفتن پست از هوشی بودم که این بسیجی دلیر و عزیز یادش رفته بود اسلحه رو از حالت مسلح خارج کنه و از قضا اسلحه هم بر روی رگبار بود .

منطقه هم چون حساس بود معمولا از اول پست تا آخر اون اسلحه رو از مسلح بودن خارج نمیکردیم تا سرعت عمل بالاتری داشته باشیم . و این باعث شده بود که هوشی یادش بره و با همون حالت اسلحه رو بمن تحویل داد .

منم اسلحه رو گرفتم و با سرعت بطرف کمین رفتم چون منطقه کوهستانی بود  گاهی بر روی سنگهای سخت کوه مقداری  لیز میخوردیم و منم بر روی سنگهای کوه لیز خوردم و ناخودآگاه دستم بر روی ماشه کلاش فشار آورد و یک رگبار چند تائی شلیک شد و بر  پوتین و پاهایم اصابت کرد .

توی پوتینم پر از خون شد ولی زخمم جدی نبود و من خیال  رفتن به بهداری رو نداشتم گفتم خودم پانسمان میکنم . اما هنوز به خودم نیومده بودم که دیدم سقا لرزاده فرمانده دسته خودشو رسوند و گفت چی شده ؟ گفتم چیزی نیست و خودم می بندمش .

آقا بدون اینکه نظری ازم بگیره منو که اون موقع خیلی هم ضعیف الجثه بودم کول گرفت و بر روی کوههای لیز و سخت تا بهداری شروع به دویدن کرد .

من هی اصرار میکردم سقا بخدا جدی نیست بزار خودم راه میرم . ولی به خرجش نمیرفت که نمیرفت و شاید حدود یک کیلومتر تا بهداری مرا به کول خود دوید و با دستپاچگی به بچه های بهداری گفت تیر توی پاش خورده !

سقا نفس نفس میزد ولی از نگرانی بر زمین ننشست و کمک کرد تا پوتین های مرا از پا در آورده و شروع به در آوردن قطعات گلوله از پایم شدند . چون سنگهای کوه سخت بودند گلوله هاییکه به پایم نخورده بود به کوه اصابت و تکه تکه شده و به پایم رفته بود . خلاصه پای مرا پانسمان کردند و به سنگر بازگشتیم .

الان بسیجی دلاور سقا لرزاده از فیزیوتراپیست های  حازق اهواز است و برایش آرزوی توفیق و سلامتی دارم .

در حین نوشتن این خاطره سراغ سقا را از کاظم دشت بزرگ که در عکس نفر وسط است گرفتم که با کمال تاسف ایشان گفتند وضعیت جسمانی سقا خوب نیست و جراحتهای شیمیائی اش بشدت بروز نموده است ...

خیلی ناراحت و نگران شدم و قرار گذاشتیم باتفاق بچه های مسجد و گردان سری به این بسیجی شجاع جبهه و جنگ بزنیم از همه شما برای شفای ایشان التماس دعا دارم .

با آرزوی شفاعت التماس دعا

 یاد شبهای آن منطقه باصفا بخیر

راستی نگفتم که شبهایمان با بازی با کرمهای شب تاب سپری می شد ...

 


[ پنج شنبه 91/5/19 ] [ 5:30 عصر ] [ آیسان ] [ نظر ]
.: Weblog Themes By Pichak :.

درباره وبلاگ
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کد قفل راست کلیک