عشق چیست
|
به گزارش ایرنا ،این خبر همه را در عرصه سیاست حیرت زده کرد و در همان اولین واکنش ها، آن را نوعی مقابله با اقدام اصلاحی دولت برای این دانشگاه توصیف کردند. [ دوشنبه 88/6/16 ] [ 1:37 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
دختر جوانی که از سوی چهار جوان شرور ربوده شده و مورد تعرض قرار گرفته بود، خودکشی کرد. ساعت ?? دقیقه بامداد ?? اردیبهشت ماه مردی سراسیمه و هراسان به کلانتری شریف آباد پاکدشت مراجعه کرد و خبر داد دختر ?? ساله اش به نام لعیا اقدام به خودکشی کرده و اکنون در بیمارستان به شدت بدحال است پس از طرح شکایت ، ماموران به بیمارستان رفتند و متوجه شدند لعیا جان باخته است. در پی مرگ دختر ?? ساله کارآگاهان به تحقیق درباره علت خودکشی وی پرداختند و دریافتند لعیا روز حادثه پیش از اقدام به خودکشی با پسر مورد علاقه اش به نام فرشید به تفریح رفته بود. به این ترتیب دستگیری فرشید در دستور کار پلیس قرار گرفت و بعد از آنکه این پسر پشت میز بازجویی نشست از واقعه یی تکان دهنده پرده برداشت. وی گفت؛ آن روز سوار بر خودروی من به حاشیه شهر رفتیم و کنار جاده یی متروکه از ماشین پیاده شدیم . در کنار هم بودیم که دقایقی بعد یک دستگاه پیکان با دو سرنشین به ما نزدیک شدند و دو پسر جوانی که سوار آن بودند مرا به شدت مورد ضرب و جرح قرار دادند و سپس دست و پایم را بستند، پس از آن لعیا را به زور سوار خودروشان کردند و گریختند. ساعتی بعد در حالی که من هنوز در همان جاده متروکه بودم آن دو مرد به سراغم آمدند و مرا به خرابه یی در روستای قویینک ورامین بردند. فرشید ادامه داد؛ در آنجا دو پسر دیگر نیز حضور داشتند و من متوجه شدم آن چهار نفر به دختر مورد علاقه ام تجاوز کرده اند. آنها مرا عریان کردند و از من و لعیا با دوربین موبایل عکس گرفتند و سپس پا به فرار گذاشتند. پس از اظهارات پسر جوان تحقیقات برای شناسایی چهار جوان متجاوز آغاز شد و با مشخصاتی که فرشید از خودروی آنان ارائه داد توانستند به سرعت دو تن از متهمان به نام های عباس و اصغر را شناسایی و بازداشت کنند . این دو در بازجویی ها به جرم شان اعتراف و دو همدست دیگرشان را معرفی کردند. عباس در اظهاراتش گفت؛ من و اصغر مامور شدیم لعیا را بدزدیم و به مخروبه یی که دو دوست دیگرمان در آنجا حضور داشتند، ببریم. این دختر در طول مسیر با جیغ و فریاد سعی می کرد خودش را از دست ما نجات بدهد اما چون مسیر ما کم تردد بود هیچ کس صدایش را نشنید. پس از آنکه لعیا را به مخروبه کشاندیم وی شروع به گریه و زاری و التماس کرد و خواست رهایش کنیم ولی ما به حرف هایش توجهی نکردیم و او را مورد تعرض قرار دادیم. از آنجا که احتمال داشت این دختر علیه ما شکایت کند تصمیم گرفتیم از او و پسر مورد علاقه اش عکس تهیه و به این طریق آن دو را وادار به سکوت کنیم [ دوشنبه 88/6/16 ] [ 1:33 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
روز اول گل سرخی برام اوردی گفتی برای همیشه دوستت دارم روز دوم گل زردی برایم اوردی گفتی دوستت ندارم روز سوم گل سفیدی برایم اوردی و سر قبرم گذاشتی و گفتی منو ببخش فقط یه شوخی بود بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی،صِدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی صِدام کن، قول می دم سکوت کنم اگه دنبال خرابه می گشتی تا نفرتتو توش خالی کنی ، صِدام کن چون قلبم تنهاست اگه یه روزخواستی بری قول نمیدم جلوتو بگیرم اما باهات میدوم اگه بیه روز خواستی بمیری قول نمی دم جلوتو بگیرم اما اینو بدون من قبل از تو میمیرم
چقدرعجیبه که تا مریض نشی کسی برات گل نمی یاره تا گریه نکنی کسی نوازشت نمی کنه تا فریاد نکشی کسی به طرفت برنمی گرده تا قصد رفتن نکنی کسی به دیدنت نمی یاد و تا وقتی نمیری کسی تورو نمی بخشه هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود اگر کسی تو را آنطورکه میخواهی دوست ندارد به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد دوست واقعی کسی است که دستهای تورابگیردولی قلب تورالمس کند بدترین شکل دلتنگی برای کسی [ دوشنبه 88/6/16 ] [ 1:30 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
زندگی گل سرخی است که گلبرگهایش خیالی و خارهایش واقعی است .
![]() سادگی را دوست دارم چون با صداقت است هیچ دروغی درآن راه نداردمانندکودکی است که با چشمان معصوم اش به همه نگاه میکند وبا معصومیت اش هزاران حرف به دنیا میزند
زندگی کتابی است پرماجرا ، هیچگاه آنرا به خاطر یک ورقش دور مینداز
![]() بخشندگی را از گل بیاموز، زیرا حتی ته کفشی که لگدمالش میکند را هم خوش بو میکند
وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم وقتی که دیگر رفت به انتظار آمدنش نشستم وقتی دیگر نمی توانست مرا دوست بدارد من اورا دوست داشتم وقتی اوتمام شد من اغاز شدم و چه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن مثل تنها مردن
![]() ![]() ![]() عشق نمی پرسه اهل کجایی ، فقط میگه تو قلب من زندگی می کنی . عشق نمی پرسه چرا دور هستی فقط میگه همیشه با من هستی . عشق نمی پ
![]() درشهرعشق قدم میزدم گذرم افتادبه قبرستان عاشقان خیلی تعجب کردم تاچشم کارمی کردقبربودپیش خودم گفتم یعنی این قدرقلب شکسته وجودداره؟یکدفعه متوجه قلبی شدم که تازه خاک شده بودجلورفتم برگهای روی قبرراکنارزدم که براش دعاکنم وای چی میدیدم باورم نمیشه اون قلبه همون کسیه که چندساله پیش دله منو شکسته بود
![]() [ دوشنبه 88/6/16 ] [ 1:29 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
زندگی شهد گلی است که زنبور زمانه می مکدش انچه می ماند عسل خاطره ها ست همیشه کسی رو انتخاب کن که اونقدر قلبش بزرگ باشه که نخواهی برای اینکه تو قلبش جا بگیری خودت رو کوچک نکنی
به چشمانت بیاموز ؛که هرکس ارزش دیدن نداردبه دستانت بیاموز ،که هرگل ارزش چیدن نداردبه قلبت بیاموز که هر کس کنج آن جایی ندارد اگر مدیر بودم یکی از شرایط ثبت نام را عشق می گذاشتم اگر دبیر ریاضی بودم عشق را با عشق جمع می کردم اگر معمار بودم قصری از عشق می ساختم اگر سارق بودم فقط عشق می دزدیدم اگر بیمار بودم تنها شربتی که می نوشیدم فقط شربت عشق بود اگر درجه دار بودم فقط به عشق سلام می دادم اگر پلیس بودم هرگز عشق را جریمه نمی کردم اگر خلبان بودم در اسمان عشق پرواز می کردم اگر دبیر ورزش بودم به بچه ها می گفتم با عشق نرمش کنید اگر خواننده بودم فقط از عشق می خواندم اگر ناخدا بودم همیشه در ساحل عشق لنگر می انداختم اگر نجار بودم عشق را قاب می گرفتمim baga naviidgol [ دوشنبه 88/6/16 ] [ 1:27 عصر ] [ آیسان ]
[ نظر ]
|
|
[ طراح قالب : آیسان ] [ Weblog Themes By : aysan] |